اگر «اخلاق» مبنای رفتار سیاسی نباشد، باید اعتراف کرد که نه تنها سنگ روی سنگ بند نمیشود، بلکه انسانها در بهترین حالت تبدیل به حیوانات جنگل میشوند و قانون و قاعده «تنازع بقا» به جای حقوق و اخلاق و قانون، حکمفرما شده، و در چشم برهمزدنی، بساط قصابی انسان توسط انسان برپا میشود.
در این پروسه معتقدین به اخلاق و مبادیان آداب شهروندی و اخلاق انسانی هم نه تنها مورد رحم قرار نمیگیرند، که حتی به آن علت که نقشی منفعل دارند، زودتر به آتش حرص و ولع دیگران گرفتار شده و قربانیان اولیه هستند. «قانونجنگل» تر و خشک نمی شناسد و همه را با هم میسوزاند.
اما ظاهرا واقعیت موجود اینگونه سیاه و خطرناک نیست و به نظر میرسد انسانها در کنار همدیگر نسبتا به آرامی زندگی میکنند و به همدیگر احترام میگذارند و «رحم» و «شفقت» به اندازه قابل توجهی در مناسبات بین انسانها حاکم هست.
این واقعیت البته منکر وجود ناامنی و جنگ و بیرحمی و خونریزی و کشت و کشتار، بین انسانها در بعضی از نقاط زمین نیست، و نمیتوان منکر شد، که هستند آدمیانی که تلاش میکنند مناسبات روزمره خود را نه بر مبنای اخلاق و قانون و حقوق، که بر مبنای اصل «تنازع بقا» تنظیم نموده و به اعتبار آنکه زور، یا پول بیشتری دارند، خواهان تسلط بر دیگر انسانها بوده و تلاش میکنند تا آنها را برده و بنده خود قرار دهند و اگر مقاومت نمودند، خونشان را میمکند.
جوامع به همان میزان که نسبت بیشتری با اخلاق برقرار نموده باشند، به همان میزان هم از رضایتمندی و سعادت و آرامش بیشتری برخورداند. و هرچه نسبتشان با اخلاق کمتر باشد، ناآرامی و توحش و در نتیجه نارضایتی افزایش مییابد.
پوشیده نیست که کشورهای استکباری، طی سالیان متمادی با استناد به «برتر»یهای موهوم اقتصادی و نژادی و نظامی و... تلاش مینمودهاند که کشورهای ضعیفتر را زیردست و دستنشانده و مستعمره خود نموده و حقوق اساسی و انسانی آنها را پایمال نمایند.
برای این برتریجویی و سیادت، به هر ترفندی هم که ممکن بوده، روی آوردهاند. حتی به اخلاق دستبرد زده و با تعریف باژگونه و غلط از آن، ابزاری برای استیلای غیرانسانی خود فراهم نمودهاند.
اما بهتدریج و طی سالهای قرنهای نوزدهم و بیستم، این برتریجویی و احساس سیادت، کمرنگ و کمرنگتر شد. کشورهای مستعمره، استقلال خود را بازیافتند و تعصبات نژادپرستانه و قومیتی و... رنگ باخته و حرکت ملتها به سمت آزادی شتاب بیشتری گرفت.
ناگفته پیداست، آنچه باعث شد میزان بهرهمندی انسانها از آزادی، هر روز بیشتر و وسیعتر شود، تنها و تنها احترام به قانون و اخلاق و دورشدن هرچه بیشتر کشورها، از توسل به شیوههای استیلاجویانه و منافی اخلاق بود.
تردیدی نیست، توسل به شیوههای غیراخلاقی و غیرقانونی، در مقابل برتریجویانی که به ناحق خود را مستحق برتریهایی موهوم میدانند، و اقدام به مقابله به مثل با آنها برای احقاق حق، نه تنها کمکی به این امر نمیکند، که برافروختن آتش فراگیر «قانون جنگل» و حرکت عقبگرد در مسیر دستیابی به آزدای و استقلال را به دنبال دارد.
اگر «نلسون ماندلا» برای احقاق حقوق سیاهان «آفریقایجنوبی» در مقابل «آپارتاید» به خشونت متوسل میشد، سالیان سال دیگر هم مردم مظلوم آن کشور نمیتوانستند آزدای و آرامشی که امروز از آن برخورداند را کسب کنند و «ماندلا» هم امروز نامی فراموش شده و نفرین شده برای همه تاریخ میبود نه آنکه افتخار و الگویی باشد برای بشریت و اخلاق.
«ایلاتمتحدهامریکا» چندین سال است که با بیاحترامی کامل به قواعد و قوانین رسمی جهانی در رفتاری زشت، از اتباع ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را دارند، انگشتنگاری مینماید.
این بیحرمتی مسلم سیاسی، از آنرو که جهانیان خاطره دهانکجی آشکار ایران به قواعد بینالمللی و اشغال سفارت آن کشور را در حافظه داشتند، با رضایت تلویحی اکثر کشورهای جهان نادیده گرفته شده و محکومیت شایستهای نیافت.
این رفتار ادامه داشت و هر ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را داشت، به استثنا هیئتهای بلندپایه دیپلماتیک، که قصد حضور در «مجمع عمومی سازمان ملل» را داشتند، باید در مبادی ورودی آن کشور انگشتنگاری میشد.
واکنش اصولی و تا اندازهای درست ایران میرفت که به سرافرازی ایران و سرافکندگی طرف آمریکایی بیانجامد، که نوبت به نمایندگی برگزیدگان ماجراجوی مجلس هفتم، در مجلس شورای اسلامی رسید، که اسباب شرمندگی و سرافکندگی قابل توجهی را برای ایران، با تصویب طرح مقابله به مثل و انگشتنگاری از اتباع آمریکای در مبادی ورودی کشور، فراهم نمایند. (+)
بهانه به سادگی به دست جهان افتاد تا به راحتی کشورهای دیگری نیز در بیحرمتی آشکار به شهروندان ایرانی، بدون هراس از واکنشهای جهانی پیشقدم شده، و با تکرار رفتار مشابه «ایلات متحده» شهروندان ایرانی را در مبادی ورودی کشور خود انگشتنگاری کنند.
در ادامه این پروسه ناهنجار، غیر اخلاقی و مبتذل، به تازگی و در واکنش به رفتار دولت عربستان، اعضای تیم «الاتفاق عربستان» حریف «استقلال» در مرحله دوم پلیآف لیگ قهرمانان آسیا در فرودگاه امام انگشتنگاری شدند.(+)
جدای از نگاهی که سیاست و کشورداری به این رفتار داشته و ادعاهایی که طراحان این طرح و ماجراجویان مطرح میکنند و حقوقی که برای خود قائل هستند، بر فرض که این یک قاعده جهانی باشد و همه کشورها برای استیفای حقوق خود به مقابله به مثل روی میآورند، و این یک روند جهانی است، پرسش اساسی اینست: آیا در آن کشورها هم آنگونه که در کشور ایران ادعا میشود، سیاست عین دیانت هست؟
و اگر نه، آیا در کجای دین و دیانت نوشته و توصیه شده که در برابر دورغ دروغ بگویید و در برابرخیانت خیانت کنید؟
البته قاعدتا طرفداران این طرحها و نظریهها، قرائت خاص خود از دین و اخلاق را دارند و بر اساس دینی که آنها بدان مومن هستند و بر اساس آن رفتار میکنند نه تنها این کارها مجاز هست که توصیه هم شدهاست.
بزرگترین و برترین دلیل آنها هم آنست که، دین آنها نسبت به تمام ادیان دیگر «برتر» و «کامل»تر است همانگونه که سفیدپوستان «آفریقاییجنوبی» اعتقاد داشتند نژاد آنها برتر است و سیاهان را استثمار میکردند، و همانگونه امریکا معتقد بود و است که قدرت برتر است.
خسروان کشور ایران بیش از سی سال است که صلاح کشور خود نمیدانند و هرچه میخواهند و به هر قیمتی انجام میدهند. اما بر این نمط هر چه آن خسرو کند شیرین نخواهد بود.
شاملو سروده بود:
کوه با اولین سنگ آغاز می شود
و ظریفی نوشته بود:
جنگ با شلیک اولین گلوله
این نوشته در خودنویس اینجا
در این پروسه معتقدین به اخلاق و مبادیان آداب شهروندی و اخلاق انسانی هم نه تنها مورد رحم قرار نمیگیرند، که حتی به آن علت که نقشی منفعل دارند، زودتر به آتش حرص و ولع دیگران گرفتار شده و قربانیان اولیه هستند. «قانونجنگل» تر و خشک نمی شناسد و همه را با هم میسوزاند.
اما ظاهرا واقعیت موجود اینگونه سیاه و خطرناک نیست و به نظر میرسد انسانها در کنار همدیگر نسبتا به آرامی زندگی میکنند و به همدیگر احترام میگذارند و «رحم» و «شفقت» به اندازه قابل توجهی در مناسبات بین انسانها حاکم هست.
این واقعیت البته منکر وجود ناامنی و جنگ و بیرحمی و خونریزی و کشت و کشتار، بین انسانها در بعضی از نقاط زمین نیست، و نمیتوان منکر شد، که هستند آدمیانی که تلاش میکنند مناسبات روزمره خود را نه بر مبنای اخلاق و قانون و حقوق، که بر مبنای اصل «تنازع بقا» تنظیم نموده و به اعتبار آنکه زور، یا پول بیشتری دارند، خواهان تسلط بر دیگر انسانها بوده و تلاش میکنند تا آنها را برده و بنده خود قرار دهند و اگر مقاومت نمودند، خونشان را میمکند.
جوامع به همان میزان که نسبت بیشتری با اخلاق برقرار نموده باشند، به همان میزان هم از رضایتمندی و سعادت و آرامش بیشتری برخورداند. و هرچه نسبتشان با اخلاق کمتر باشد، ناآرامی و توحش و در نتیجه نارضایتی افزایش مییابد.
پوشیده نیست که کشورهای استکباری، طی سالیان متمادی با استناد به «برتر»یهای موهوم اقتصادی و نژادی و نظامی و... تلاش مینمودهاند که کشورهای ضعیفتر را زیردست و دستنشانده و مستعمره خود نموده و حقوق اساسی و انسانی آنها را پایمال نمایند.
برای این برتریجویی و سیادت، به هر ترفندی هم که ممکن بوده، روی آوردهاند. حتی به اخلاق دستبرد زده و با تعریف باژگونه و غلط از آن، ابزاری برای استیلای غیرانسانی خود فراهم نمودهاند.
اما بهتدریج و طی سالهای قرنهای نوزدهم و بیستم، این برتریجویی و احساس سیادت، کمرنگ و کمرنگتر شد. کشورهای مستعمره، استقلال خود را بازیافتند و تعصبات نژادپرستانه و قومیتی و... رنگ باخته و حرکت ملتها به سمت آزادی شتاب بیشتری گرفت.
ناگفته پیداست، آنچه باعث شد میزان بهرهمندی انسانها از آزادی، هر روز بیشتر و وسیعتر شود، تنها و تنها احترام به قانون و اخلاق و دورشدن هرچه بیشتر کشورها، از توسل به شیوههای استیلاجویانه و منافی اخلاق بود.
تردیدی نیست، توسل به شیوههای غیراخلاقی و غیرقانونی، در مقابل برتریجویانی که به ناحق خود را مستحق برتریهایی موهوم میدانند، و اقدام به مقابله به مثل با آنها برای احقاق حق، نه تنها کمکی به این امر نمیکند، که برافروختن آتش فراگیر «قانون جنگل» و حرکت عقبگرد در مسیر دستیابی به آزدای و استقلال را به دنبال دارد.
اگر «نلسون ماندلا» برای احقاق حقوق سیاهان «آفریقایجنوبی» در مقابل «آپارتاید» به خشونت متوسل میشد، سالیان سال دیگر هم مردم مظلوم آن کشور نمیتوانستند آزدای و آرامشی که امروز از آن برخورداند را کسب کنند و «ماندلا» هم امروز نامی فراموش شده و نفرین شده برای همه تاریخ میبود نه آنکه افتخار و الگویی باشد برای بشریت و اخلاق.
«ایلاتمتحدهامریکا» چندین سال است که با بیاحترامی کامل به قواعد و قوانین رسمی جهانی در رفتاری زشت، از اتباع ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را دارند، انگشتنگاری مینماید.
این بیحرمتی مسلم سیاسی، از آنرو که جهانیان خاطره دهانکجی آشکار ایران به قواعد بینالمللی و اشغال سفارت آن کشور را در حافظه داشتند، با رضایت تلویحی اکثر کشورهای جهان نادیده گرفته شده و محکومیت شایستهای نیافت.
این رفتار ادامه داشت و هر ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را داشت، به استثنا هیئتهای بلندپایه دیپلماتیک، که قصد حضور در «مجمع عمومی سازمان ملل» را داشتند، باید در مبادی ورودی آن کشور انگشتنگاری میشد.
واکنش اصولی و تا اندازهای درست ایران میرفت که به سرافرازی ایران و سرافکندگی طرف آمریکایی بیانجامد، که نوبت به نمایندگی برگزیدگان ماجراجوی مجلس هفتم، در مجلس شورای اسلامی رسید، که اسباب شرمندگی و سرافکندگی قابل توجهی را برای ایران، با تصویب طرح مقابله به مثل و انگشتنگاری از اتباع آمریکای در مبادی ورودی کشور، فراهم نمایند. (+)
بهانه به سادگی به دست جهان افتاد تا به راحتی کشورهای دیگری نیز در بیحرمتی آشکار به شهروندان ایرانی، بدون هراس از واکنشهای جهانی پیشقدم شده، و با تکرار رفتار مشابه «ایلات متحده» شهروندان ایرانی را در مبادی ورودی کشور خود انگشتنگاری کنند.
در ادامه این پروسه ناهنجار، غیر اخلاقی و مبتذل، به تازگی و در واکنش به رفتار دولت عربستان، اعضای تیم «الاتفاق عربستان» حریف «استقلال» در مرحله دوم پلیآف لیگ قهرمانان آسیا در فرودگاه امام انگشتنگاری شدند.(+)
جدای از نگاهی که سیاست و کشورداری به این رفتار داشته و ادعاهایی که طراحان این طرح و ماجراجویان مطرح میکنند و حقوقی که برای خود قائل هستند، بر فرض که این یک قاعده جهانی باشد و همه کشورها برای استیفای حقوق خود به مقابله به مثل روی میآورند، و این یک روند جهانی است، پرسش اساسی اینست: آیا در آن کشورها هم آنگونه که در کشور ایران ادعا میشود، سیاست عین دیانت هست؟
و اگر نه، آیا در کجای دین و دیانت نوشته و توصیه شده که در برابر دورغ دروغ بگویید و در برابرخیانت خیانت کنید؟
البته قاعدتا طرفداران این طرحها و نظریهها، قرائت خاص خود از دین و اخلاق را دارند و بر اساس دینی که آنها بدان مومن هستند و بر اساس آن رفتار میکنند نه تنها این کارها مجاز هست که توصیه هم شدهاست.
بزرگترین و برترین دلیل آنها هم آنست که، دین آنها نسبت به تمام ادیان دیگر «برتر» و «کامل»تر است همانگونه که سفیدپوستان «آفریقاییجنوبی» اعتقاد داشتند نژاد آنها برتر است و سیاهان را استثمار میکردند، و همانگونه امریکا معتقد بود و است که قدرت برتر است.
خسروان کشور ایران بیش از سی سال است که صلاح کشور خود نمیدانند و هرچه میخواهند و به هر قیمتی انجام میدهند. اما بر این نمط هر چه آن خسرو کند شیرین نخواهد بود.
شاملو سروده بود:
کوه با اولین سنگ آغاز می شود
و ظریفی نوشته بود:
جنگ با شلیک اولین گلوله
این نوشته در خودنویس اینجا
0 نظرات:
ارسال یک نظر
چنانچه صاحب آدرس اختصاصی اینترنتی(وبلاگ-سایت)هستید، از منوی کشویی «نمایه» گزینه «نام/آدرس اینترنتی» را نتخاب نمایید.
میتوانید از برگه تماسبامن هم استفاده نمایید.