صفحات

‏نمایش پست‌ها با برچسب بهنود. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب بهنود. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰/۱۲/۱۶

خاتمی

در دنیای واقعی شاید نتوان به آسانی دنیای ذهنی مرز دقیق و مشخصی بین عشق و سیاست و مردان عشق و سیاست قائل شد. به هر حال آدمی که یا خطر کرده و پا به دنیای سیاست گذاشته و یا عاشق دنیای سیاست بوده، آدم است و از آنرو که آدم است نمی‌تواند ذاتا تهی از عشق و علایق و وابستگی‌های به عشق باشد.
 سراسر زندگی انسان‌ها پر است از دوست داشتن و علاقه داشتن و البته دشمن داشتن. خیلی از این دوست‌داشتن‌ها بر اساس وظیفه است. خیلی وقت‌ها این علاقه سرچشمه در یک رابطه خویشاوندی دارد. خیلی وقت‌ها هوس و غریزه انگیزه و انگیزاننده این علاقه است. خیلی وقت‌ها این علاقه و دوست داشتن غلط و غیرانسانی و محکوم است.
 اما گاهی هم هست و برای اغلب انسان‌ها هم اتفاق می‌افتد که یک رابطه دوستی عمیق شکل می‌گیرد که اولا منطقی و درست و انسانی است و دوم اینکه، به هیچ کدام از دلایل و علایق پیش‌گفته مربوط نیست. شبیه علاقه‌ای که بین تعداد قابل توجهی از مردم نسبت به یک رهبر سیاسی خاص شکل می‌گیرد. مثل علاقه‌ای که عموم مردم دنیا نسبت به «گاندی» داشتند. یا علاقه‌ای که عموم مردم دنیا و خصوصا آفریقای جنوبی نسبت به «ماندلا» داشته و دارند. مثل علاقه و عشقی که خیلی از مردم ایران به آیت‌الله «خمینی» داشتند. یک نوع کاریزما.
این کاریزما خیلی وقت‌ها هم باعث شده است عاشق یا عاشقان و علاقه‌مندان به شخصی که مورد عشق و علاقه قرار گرفته، به این باور اشتباه برسند که معشوق آن‌ها اصلا خطا نمی‌کند. یک موجود اسطوره‌ای و فرازمینی و غیرانسانی است که از هر خطا یا اشتباهی پاک است.
در دنیای عشق این اتفاق اگر نیفتد، باید به عاشقانه بودن آن دنیا و آن رابطه شک کرد. در دنیای عشق اگر ظرف «مجنون» شکسته می‌شود، نشانه «میل»ی است که معشوقه به او دارد و به قولی «هرچه آن خسرو کند شیرین کند».
اما در دنیای سیاست، اگر یک رهبر سیاسی خطا کند، ظرف یک ملت را شکسته است و مطمئنا تضمینی وجود ندارد که تمام ملت این شکسته شدن را نشانه میل و علاقه رهبر به خود تلقی نموده و آن را شیرین بدانند.
من از بسط مقدمه عاجزم «خاتمی» مرد سیاست نیست. مرد سیاست نبوده است و مرد سیاست هم نخواهد بود و نباید باشد.
بین من و «خاتمی»، از دوم خرداد ۷۶ به این‌طرف، یک علاقه‌ و عشقی شکل گرفت که هیچگاه اجازه نداد خطای او را ببینم و بشناسم و قبول کنم. بار‌ها رفتاری از او سر زد که من در نگاه اول آن رفتار را غلط می‌دانستم، اما خودم را متقاعد می‌کردم که این یک روی سکه است، روی دیگر سکه را من نمی‌‌بینم. بار‌ها اتفاقی افتاد که اگر من خبر نداشتم که این اتفاق از طرف «خاتمی» صورت گرفته، به خطای مسجل بودن آن اقرار و اعتراف داشتم، اما همین‌که متوجه می‌شدم بانی آن اتفاق «خاتمی» بوده، بلافاصله این توجیه به سراغم‌ می‌آمد که، این حقیقت دارد اما همه حقیقت نیست و اگر من همه حقیقت را بدانم، کار درستی است و به حقیقت و واقعیت نادانسته اقرار نموده و بر صحت رفتار «خاتمی» مهر تایید می‌زدم.
 این اتفاق در زندگی سیاسی من بسیار اتفاق افتاد. حالا تو بگو در زندگی سیاسی چه کسانی از قماش من و یا خیلی بر‌تر از من و البته هم فکر من اتفاق نیفتاد؟
 به عنوان نمونه چرا گوش‌های من در تمامی ۱۳ سال گذشته، قابلیت شنیدن صدا و خواندن نامه آیت‌الله «منتظری» به آقای «خاتمی» را نداشت؟ بعید می‌دانم آدمی از عقل بهره‌مند باشد و در صداقت تک‌تک کلمات مرحوم آیت‌الله «منتظری» شک داشته باشد.
بر همین سیاق چرا «مسعود بهنود» آشنا به تاریخ و روزنامه‌نگار نتوانست، از میان کلمات تراشیده و دقیق و منطقی دکتر سروش که به «خاتمی» از زبان «حافظ» نوشت:
 «می‌وری و مژگانت خون خلق می‌ریزند»
درک کند که حق با «سروش» است و دستِ‌کم به عنوان یک روزنامه‌نگار هم شده، نباید در صدد توجیه یک سیاست‌مدار برآید و در یک عذر بد‌تر از گناه، دم اسب سیاست را به عرفان ناب گره زده و پای «حلاج» و «شبلی» را برای توجیه «خاتمی» به کارزار سیاست بکشد؟(+)
کتمان نمی‌کنم که تا ماه‌ها از خواندن پاسخ «بهنود» به «سروش» تا چه اندازه خرسند می‌شدم.
این معاشقه سیاسی بالاخره جایی به بن بست می‌رسد، جایی آدم متوجه می‌شود که هرچه آن خسرو کند، لاجرم شیرین نخواهد بود و گاهی بسیار تلخ است.
و حالا من به این تلخی رسیده‌ام. بسیار تلخ. این یک اقرار و اعتراف است به خطا.
 صدر این نوشته اشاره کردم که «خاتمی» مرد سیاست نیست. اما مرد دین هست. مرد مهربانی هست. مرد صبوری هست و کتمان نمی‌کنم که برای همه خیر می‌خواهد، اما چون سیاست نمی‌داند به خطا می‌رود چنانکه در ۱۲ اسفند۱۳۹۰ رفت.
 درباره توجیهات محیرالعقول عاشقان سینه‌چاک «خاتمی» و به تعبیر من «حسین‌شریعتمداری»‌های اصلاح‌طلب، زیاد نوشته شده که بهترین و منطقی‌ترینِ‌شان را می‌توانید اینجا و اینجا و اینجا بخوانید. اما من لازم می‌دانم اشاره کنم که ناسپاس‌ترین و زشت‌ترین نوشته در مورد آقای «خاتمی» را «علی‌اشرف‌فتحی» فرزند سردار شهید «فتحی» و نویسنده وبلاگ «تورجان» در گوگل‌پلاس خود نوشت که اگر چه شاید نیش قلم او به گزندگی قلم و عبارات بسیاری از اصلاح‌طلبان بی‌ادب و اپوزیسیون متوهم نبود، اما از درد نیش آن‌ها دستِ‌کم برای من بسیار عمیق‌تر و سوزاننده‌تر بود.
 «فتحی» که طلبه حوزه علمیه و دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی است، زمانی از همراهان انصار حزب‌الله بوده و از آن دوران عقده‌هایی از «خاتمی» به یادگار داشته است. اما اکنون فرصت را مغتنم و مناسب یافته، تا از این آب گل‌آلود ماهی بگیرد و عقده‌های خود را خالی نماید.
 «فتحی» بی‌پروا «خاتمی» را به دروغ‌گویی و «لااوبالی‌گری» متهم می‌کند. مستند ادعاهای او هم مشخص است روزنامه محترم «کیهان».
من البته خوشحال‌تر می‌شدم که حق با او بود و آقای «خاتمی» به دلخواه با یک دختر فرنگی دست داده بود. من آن خاتمی را بهتر می‌پسندم. اما جهت استحضار آقای «فتحی» عرض می‌کنم که، به فرض آنکه «خاتمی» به دلخواه با آن دختر کذایی دست باشد، به فتوای  آیت‌الله «منتظری» دست دادن مرد با زن اجنبی تحت شرایطی حرام نیست و آن شرایط در دست دادن آقای «خاتمی» با زن مورد اشاره شما موجود بوده است.

۱۳۸۹/۰۴/۱۳

از «شریعتمداری» تا «سجادی»

من آقای «داریوش سجادی» را خیلی نمی شناسم و به خوبی نمی دانم که مقام علمی اش چیست و کارنامه قلمی اش کدامست. تنها در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری نامه سرگشاده اش به شیخ شجاع را به خاطر می آورم که از «کروبی» خواسته بود پاسخ به «حسین شریعتمداری» را به او واگذارنماید.
آقای «سجادی» در جدیدترین نوشته وبلاگش مقاله ای نوشته که سخت است باور کنی این نوشته مال اوست . چه اینکه با همه عدم آشنایی من با او نمی باید ادبیات او چیزی باشد شبیه مقالات تخریبی «حسین شریعتمداری» در«کیهان». این نوشته او آنقدر به آن نوشته ها نزدیک و شبیه است که آدمی را به اشتباه می اندازد که نکند وبلاگ او توسط ارتش سایبری «کیهان» حک، و مقاله ای از آقای «شریعتمداری» در وبلاگ او بارگذاری شده باشد.
اصل نوشته می خواسته است که مثلا نقد یک خبط آشکار «مسعود بهنود» در آخرین نوشته وبلاگش باشد اما نا خواسته هجو وتخریب بسیار زشت او از کار درآمده است. و تاکید می نمایم ناخواسته که می دانم و می دانید آقای «سجادی» معمولا اینگونه بی پروا نبوده و نیست. و مطمئن هستم که مرا بر بی پرواییم نسبت به خودش خواهد بخشید. نه قصد تطهیر «بهنود» را دارم که خطا کرده و نه قصد تخریب «سجادی» را که خطا بر خطا نوشته است . اما نوشته حاوی جعلیات و نتیجه گیریهای خلاف اخلاقی است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.
«مسعود بهنود» اخیرا در وبلاگش عکسی از آقای «کوچک زاده» منتشر نموده که ظاهرا اولین بار توسط یکی از رسانه های غربی انعکاس وسیع یافته و مربوط است به مراسم استیضاح مرحوم «علی کردان» در دولت نهم و باز ظاهرا هنگام نطق موافق استیضاح آقای «علی مطهری». «بهنود» یک خطای تاریخی در قرائت عکس مرتکب شده و نوشته است که این عکس مربوط است به اخرین درگیری لفظی بین آقایان «مطهری» و «کوچک زاد» در مجلس هشتم. تا اینجای کار مناقشه ای نیست .اما «بهنود» متذکر شده است که در عکس آقای «کوچک زاده» اشاره بی ادبی نسبت به «مطهری» دارد و آقای «سجادی» معتقد است که این اشاره کار فتوشاپ است و آقای «بهنود» فتوشاپ را نشناخته است.
بر فرض که چنین باشد . آیا آقای «بهنود» و ملت ایران و همه آنها که از طریق اینترنت و موبایل و رادیو شنیدند که حضرات از رکیک ترین کلمات نسبت به همدیگر استفاده کردند هم باید باور کنند که کلمات رد و بدل شده در مجلس فتوشاپ بوده؟.
در ادامه آقای «سجادی» «بهنود» و دوستان همفکر او را مخاطب قرار می دهد و می پرسد مگر از این بی نزاکتیها در تمام مجالس کشورهایی که قبله آمال شما هستند اتفاق نمی افتد که شما این مورد را چماق کرده اید؟ و در پاسخ این کمترین همفکر آقای «بهنود» به نمایندگی و البته با کسب اجازه عرض می کنم نه تنها اتفاق می افتد که به مراتب هم بیشتر. اما هیچ کشوری غربی که با فرض شما قبله آمال من و امثال من است شما سراغ نخواهید داشت که دبیر شورای نگهبانش مدعی باشد:«امام زمان اسامی دربست حضرات نمایندگان دوره های هفتم و هشتم را دریافت و تنفیذ نموده است». مسلما وقتی نماینده ای در پوسترها، بولتنها، و نطق های تبلیغاتیش مدعی می شود که اهل تهجد و شب زنده داری به جای تخصص است، البته که «بهنود» و بنده و امثالهم توقع داریم در نطقهای مجلس رعایت ادب و نزاکت را بسیار بیشتر از دیگران داشته باشند.
در ادامه آقای سجادی به گاف دیگر «بهنود» در موردعکس حاشیه مراسم ارتحال امام اشاره می کند که با توجه به اینکه در اینجا من به تفصیل درباره آن نوشته ام از آن می گذرم.
و اما در ادامه ایشان مدعی است که در حالی که درجریان زلزله بم سیستم تلفن همراه به کلی قطع بوده، آقای «بهنود» به دروغ مدعی شده است که کسی با او تماس گرفته و اعلام نموده است «ارگ بم سالم است». این خبر که ارگ بم سالم مانده مشخص است که دروغ بوده حالا «بهنود» دروغ گفته یا کسی که با او تماس گرفته ؟ الله اعلم؟ اما اینکه در آنروزها سیستم تلفن همراه قطع بوده هم دروغ است و به استثنای حوزه مغناطیسی امواج در اطراف شهر بم آنهم به مدت کوتاهی از زمان زلزله،در سایر نقاط کشور این سیستم کمترین اشکالی نداشت و بعید نمی نماید کسی از نقطه دیگری غیر از حوزه مغناطیسی بم زنگ زده و دروغ گفته باشد. در ثانی علاوه بر سیستم تلفن همراه زاغارت ایران دنیا چندین سال است که به سیستم تلفن همراه ماهواره ای مجهز شده و بعید نیست خبرنگاری در منطقه با استفاده از چنین تلفن همراهی با آقای «بهنود» تماس گرفته و منشا چنین به قول ایشان «گاف» ی شده باشد.
و اما در ادامه زبان نوشته آقای « سجادی » کاملا «کیهان»ی می شود و در نقش وکیل مدافع جنازهای شهدای والامقام دفاع مقدس، اعتراض دانشجویان به دفن جنازه ها در محیط دانشگاهی را زیر سئوال برده و با سخیف ترین نگاه و نازل ترین ادبیات سعی در توجیه یک رفتار ضد اجتماعی به عنوان یک رفتار ارزشی دارد. گذاشتن تصویر جنازه مطهر یک شهید دفاع مقدس در کنار تصویر عریان یک بانویی که به هرحال برای خودش حقوق و شخصیت مستقلی دارد و گرفتن نتیجه بسیار زشتی که که اگر به جای جنازه شهدای مظلوم و گمنام دفاع مقدس، قرار بود جنازه این خانم در دانشگاه دفن شود آقایان قالی قرمز پهن می نمودند!
آقای سجادی واقعا خجالت آور است!به عنوان یک انسان از شما می خواهم از خانواده ارجمند شهدا عذرخواهی کنید. برایتان احترام قائل بوده و خواهم بود اما این کج فهمی و اهانت تان را به هیچ عنوان نمی فهمهم . از این قیاس زشت شما به چنین نتیجه ای هم می توان رسید که مردم به صرف دوست داشتن و محبت شدید، علاقه داشته باشند جسد عزیزانشان پس از مرگ در منزل دفن شود. این قیاس کریه شما پس از اهانت مستقیم به شهدای دفاع مقدس ، اهانت به اصل انسانیت و واقعیت انکار ناپذیر مرگ است.
آقای سجادی ! در جام جهانی 86 مکزیک که قهرمانی آرژانتین با معرفی اعجوبه فوتبال «مارادونا» را به همراه داشت، روزنامه ها می نوشنتد؛ بعضی فوتبالیستها که در فوتبال و تکنیک نمی توانند برای خود شهرتی دست و پا کنند؛ با خطا کردن بر روی فوتبالیستهای معروف و مشهور (مارادونا)برای خود شهرت دست و پا می کنند.
«مسعود بهنود» با سابقه نیم قرن فعالیت قلمی و مطبوعاتی و همکاری با غول رسانه ای دنیا «bbc» و به شهادت کارنامه پر تعداد قلمی اش به اندازه کافی کسب شهرت و اعتبار نموده است و نیازی به کسب شهرت کاذب ندارد. اما این بعضی ها هستند که سعی دارند با خطا کردن بر روی او برای خود اعتبار و شهرتی دست و پا نمایند.

۱۳۸۹/۰۳/۳۱

رسوایی رسانه ای کودتاییان

سایت «الف» دو روز بعد از مراسم سالگرد «آیت اله خمینی» در گزارشی ضمن تایید سیلی خوردن وزیر دفاع توسط «سید حسن خمینی» اعلام کرد که خبر این اتفاق را از همان بعد از ظهر جمعه در اختیار داشته ولی به دلیل حفظ حرمت بیت آیت الله «خمینی» از انتشار آن خود داری نموده است.
این گزارش زمانی منتشر می شد که صفحه فیس بوک مربوط به «سید حسن خمینی» هر گونه درگیری در مراسم را قویا تکذیب می کرد و دو روز بعد از آن هم در گزارش رسمی «محمد علی انصاری» دبیر ستاد مرکزی بزرگداشت، خطاب به حجت الاسلام و المسلمین «سید حسن خمینی» رسما تایید و مشخص شد که وزیر محترم کشور نه به دلیل درگیری که به دلیل جراحی سینوسهای بینی که چند روز قبل از مراسم انجام شده در بیمارستان بستری و در روز حادثه علیرغم نقص بهبودی خود را به مراسم رسانده و بعد از آن بلافاصله برای ادامه معالجه راهی بیمارستان شده است و کمترین درگیری فیزیکی بین ایشان و «سیدحسن خمینی» و یا «محمد علی انصاری» اتفاق نیفتاده. بنابراین خبر و گزارش سایت «الف» ، که از سایتهای دوست و برادر کپی و برای آنکه در ماراتن «حرفه ای نمایی» رسانه ای عقب نماند، دروغی را بر دروغ دیگر پیوست، و ادعا نموده است که از اصل خبر مطلع بوده ، اما «براي حفظ حرمت بيت امام (ره)؟؟» اقدام به انتشار آن ننموده است، از اصل جعلی و کذب است.
اما پس از انتشار خبر و مشخص شدن مراتب موکد کذب آن از طرف مراجع رسمی مربوط و منتسب به بیت آیت الله «خمینی» سایت مذبور نه تنها هیچ گونه اقدامی جبرانی، چه در راستای اخلاق حرفه ای رسانه ای و چه در رابطه با «حفظ حرمت بیت امام » از خود نشان نداد، بلکه در یک نعل وارونه زدن و یک رفتار خلاف اخلاق دیگر، یک حادثه مشخص در حاشیه مراسم 14 خراد امسال را به نحو مضحکی وارونه گزارش و تحلیل نمود تا شاید به خیال خام خود پرده ای بر افتضاح به بار آمده، کشیده و حفظ آبروی نداشته کند.
عکس ذیل در همان بلبشوی چهارده خرداد و در غفلت سران کودتا توسط خبرگزاری «فارس» روی خروجی عکس خبرگزاری قرار گرفت و بلافاصله در تیراژ وسیع در سایتها و وبلاگها انتشار یافت.«مسعود بهنود» در وبلاگ خود در باره این عکس ضمن توضیحات کوتاهی در پایان نوشت «این عکس را به یادگار داشته باشید تا زمان خودش»
درشرایطی که به هیچ روی نمی شد از نوشته بهنود چنین برداشت کرد که ایشان رهبری را متهم به دست داشتن در حوادث حاشیه مراسم چهارده خرداد امسال کرده باشد، سایت «الف» در این باره با اشاره و استناد مستقیم به نوشته بهنود و حتی با قرار دادن تصویری از پست نوشته مورد اشاره او نوشت «سايتها و وبلاگهاي ضدانقلاب تحليلها و تفسيرهاي متعددي بر اين عكس منتشر كرده اند تا نشان دهند اولا در حاشيه مراسم ارتحال امام خيلي خبرها بوده است و ثانيا رهبر انقلاب نيز در اين حاشيه ها نقش ايفا كرده اند»
اما از این افتضاح رسانه ای که بگذریم ، گزارش سایت در ادامه مدعی است که بانی و طراح اتفاقات حاشیه مراسم چهارده خرداد امسال اصلاح طلبان هستند که «دعوت آقاي سيدحسن خميني به مجلس عروسي فرزند آقاي ميردامادي، رد اين دعوت در ابتدا از سوي آقاي حسن خميني و اصرار محمدرضا خاتمي (همسر نوه امام) در بردن سيدحسن به اين مجلس، تهيه عكس سيد حسن با سران فتنه و انتشار آن در اينترنت، تكثير و انتشار عكس آقاي حسن خميني با سران فتنه در روز14خرداد در صحن اصلي مرقد ميان مردم براي تحريك بيشتر آنها، همگي برنامه اي از پيش طراحي شده براي كشاندن آقاي سيدحسن خميني و بيت امام راحل به يك بازي زشت و غوعاي تبليغاتي بوده است»
تهیه کننده ناشی این گزارش نمی داند که اطلاعات مجعول و بافته ذهن دروغ باف او در قسمت اخیر خود به خود تایید کننده آنست که: «اولا درحاشیه مراسم ارتحال امام خیلی خبرها بوده» و ثانیا این نه تنها دروغ وکار «سایتها و وبلاگهای ضد انقلاب» بلکه بازی رسانه ای سایت «الف» و سایتها و رسانه های همسو با آن سایت است.
گزارش از طرف دیگر پرده از تلاش مذبوحانه آن سایت و مدیریت آن برای الغای این ایده بر می دارد که «سید حسن خمینی» با آنهاست و اگر در مراسم عروسی فرزندان سران فتنه؟؟ مشاهده می شود به این دلیل است که ناخواسته در دام اصلاح طلبان افتاده و ظاهرا فرصت یا امکانات تطهیر خود از این اتهام ناچسب؟؟ را هم ندارد. گزارش چنان بی پروا این ادعای کذب را مطرح می نماید که به نظر می رسد «سید حسن خمینی» شخصا اسناد این فریب خوردن را در اختیار آن سایت قرار داده و ظاهرا مثل همیشه قرار است بعدا در اختیار مخاطبین قرار گیرد.
چنانکه آقای «احمد توکلی» و گردانندگان سایت «الف» از حد اقلی از اخلاق چه در حوزه عمومی و چه در حوزه حرفه رسانه ای بر خوردار بودند باید ابتدا نسبت به تکذیبه گزارش کذب خود در مورد سیلی زدن نوه آیت الله «خمینی» به وزیر دفاع واکنش نشان داده یا اسناد خود را در اختیار افکار عمومی، برای قضاوت قرار می دادند و یا بلافاصله از این اشتباه عمدی یا سهوی رسانه ای و اخلاقی خود عذر خواهی می نمودند. اما بی پروایی و اصراردر تکرار اشتباه، برای مخاطب فهیم ثابت می کند آنچه نزد سران کودتا و بخش لجستیک رسانه ای آن محلی از اعراب ندارد کلمه مقدسی است به نام «اخلاق»

۱۳۸۷/۰۷/۲۳

تاریکخانه

روي پنجره دیگری مقاله‌اي طنز با موضوعات گوناگون نوشته بودم و از جمله موضوعات يكي هم موضوع مدرك دكتري آقاي «كردان» وزير كشور بود .دوستم «مهدی» برايم پيام گذاشت كه: "موضوع «كردان» ديگر قديمي شد درباره موضوعي ديگر بنويس". و صد البته كه حق با اوست ما هميشه عادت داريم از موضوعات بزرگ و سخت به آساني و كوچكي بگذريم. وظاهرا براي عبور آسان و سريع ما از موضوعاتي اينچنين٫ يك خرد پنهاني براي عبور؛ شرايط تدارك مي‌كند.
گويا براي عبور از «عباس پاليزدار» «تاريكخانه فكر» تشكيل و سريعا تصميم مي‌گيرند كه براي رهايي از شر «‌پاليزدار» بايد از «كردان» گذشت. اينكه «پاليزدار» و «كردان» براي تداركات عاليجنابان از چندين و چند انسان و آبرو چگونه و به چه آساني گذشتند؛ خود حكايتها دارد و مجال‌ها مي‌خواهد.

«مسعود بهنود» در كتاب «دربند اما سبز» حكايت دردناكي از گفتگوي كوتاهش با «موسوي» يا همان «كاظمي» قتل‌هاي زنجيره‌اي نقل مي‌كند.

من اگر جاي «عباس پاليزدار» و «علي كردان» بودم؛ بعد از خواندن حكايت «كاظمي» في‌الفور چوبه دار عمر و آبرويم را از دوش برمي‌داشتم و از «تاريكخانه» به ميان مردم مي‌آمدم. اگر چه ظاهرا آقايان «پاليزدار» و «كردان» بهنود نمي‌خوانند؛ اما تاريخ درون خود «بهنود» و«كاظمي» بسيار دارد. و «شريعتمداراني» كه براي «نيمه تاريك» قلم مي‌زنند.

آيا «پاليزدار»ان و «كردان»هاي امروز تصويرفرداي آويخته شدن از داري كه اكنون خود بر دوش مي‌كشند را مي‌بينند؟

تاريخ سرشار از چنين تصاويري است.

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1387ساعت 0:30 توسط علی مصلحی | آرشیو نظرات