صفحات

‏نمایش پست‌ها با برچسب منتظری. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب منتظری. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰/۱۲/۲۶

احمدخمینی

عکس از اینجا 
خانم «فاطمه‌سلطانی‌طباطبایی» همسر مرحوم «احمد‌خمینی» از اینکه برای همسر او مراسم چندمین سالگرد باشکوه برگزار نمی‌شود گله نموده‌اند.(+)
این گله در شرایطی ابراز می‌شود که طی سه سال گذشته نزدیک به ۵۰ خانواده که داغ‌دار، در برگزای مراسم‌ سوگ‌واری برای عزیزانِ‌شان، با محدودیت‌های فراوانی روبه شده و مجبور شده‌اند مراسمی محدود و بدون اطلاع‌رسانی عمومی متداول و با هراس از کنترل و نظر مراجع امنیتی و اطلاعاتی برگزار نمایند.
از طرف دیگر «میرحسین‌موسوی» که اکنون دوران حصر غیرقانونی خود را سپری می‌کند، نه تنها نتوانست در مراسم تشییع و تدفین پدر خود و کمی قبل‌تر از آن در مراسم ترحیم پدر داماد خود که پدر ۳ شهید بود شرکت کند(+)، بلکه خانواده وی نیز برای برگزاری مراسم ترحیم پدرشان با مشکلات عدیده روبه شده و آن‌ها نیز مجبور شدند مراسم مشابهی با محدودیت و ترس برگزار نمایند.
به این‌ها اضافه نمایید محدودیت‌های گسترده‌ای که از اولین ساعات بعد از تشییع‌جنازه باشکوه آیت‌الله «منتطری» برای خانواده وی برای برگزاری هرگونه مراسم به وجود آمد و تا کنون نیز ادامه داشته است و از طرفی بر اساس بعضی از اقوال شفاهی و نیز بعضی شواهد و قرائن مرحوم «احمد‌خمینی» که اینک همسر وی از برگزار شدن مراسم چندمین سالگرد درگذشت او به شکلی ساده گلایه‌مند و معترض هست، در بوجود آمدن بسیاری از محدودیت‌ها برای فقیه عالی‌مقام از سال‌ها قبل بیشترین نقش را داشته است. دستِ‌کم انتشار کتاب «رنج‌نامه» توسط آن مرحوم بسیاری جرات و جسارت‌ها را برای بی‌احترامی و آزار و اذیت او و خانواده‌اش شدت بخشید و موجه ساخت.
 اما از همه این‌ها که بگذریم باید از دختر یک فقیه شیعه و عروس یک فقیه دیگر شیعه و همسر یک روحانی که پدرش بلند پایه‌ترین مقام در یک تشکیلات شیعی بوده‌است، بسیار تعجب کرد که تا بدین پایه برای برگزاری یک مراسم سوگ‌واری یا سالگرد نگران باشد، در حالی که کتاب آسمانی مسلمانان رسما اعلام می‌کند سوگ‌واری برای یک درگذشته کمکی بر افزایش حسنات و کاهش سیئات او نیست و قاعدتا مراسم سوگ‌واری و ترحیم را جلسه تنبه و تذکر برای زندگان می‌دانند.
 از طرفی دیگر شیعیان بر این اعتقاد هستند که امکان برگزاری مراسم سوگ و عزاداری برای اغلب امامان شیعه و از جمله امام سومِ‌شان، تا روز‌ها پس از وفات میسر نشد و از این حیث گاهی تلاش می‌کنند حتی با نداشتن مراسم سوگ و تسلی به یک تشبه تاریخی دست یازیده و امام شیعه را از عزیز از دست رفته خود عزیز‌تر دانسته و بدان تشبث خود را تسلی دهند.
 با این وجود به نظر نمی‌رسد توقع سرکار خانم «سلطانی‌طباطبایی» توقع به‌جا و قابل طرحی باشد و ای‌ کاش آقای «غلامعلی‌رجایی» که ظاهرا وظیفه و کاری غیر از آنکه در وبلاگش از چنین مسائلی بنویسد ندارد، اندکی به این مسائل اندیشه می‌کرد و این حرف‌ها را با ایشان در میان می‌گذاشت و مانع از آن می‌شد تا این توقع بیان عمومی پیدا کند.

۱۳۹۰/۱۲/۱۶

خاتمی

در دنیای واقعی شاید نتوان به آسانی دنیای ذهنی مرز دقیق و مشخصی بین عشق و سیاست و مردان عشق و سیاست قائل شد. به هر حال آدمی که یا خطر کرده و پا به دنیای سیاست گذاشته و یا عاشق دنیای سیاست بوده، آدم است و از آنرو که آدم است نمی‌تواند ذاتا تهی از عشق و علایق و وابستگی‌های به عشق باشد.
 سراسر زندگی انسان‌ها پر است از دوست داشتن و علاقه داشتن و البته دشمن داشتن. خیلی از این دوست‌داشتن‌ها بر اساس وظیفه است. خیلی وقت‌ها این علاقه سرچشمه در یک رابطه خویشاوندی دارد. خیلی وقت‌ها هوس و غریزه انگیزه و انگیزاننده این علاقه است. خیلی وقت‌ها این علاقه و دوست داشتن غلط و غیرانسانی و محکوم است.
 اما گاهی هم هست و برای اغلب انسان‌ها هم اتفاق می‌افتد که یک رابطه دوستی عمیق شکل می‌گیرد که اولا منطقی و درست و انسانی است و دوم اینکه، به هیچ کدام از دلایل و علایق پیش‌گفته مربوط نیست. شبیه علاقه‌ای که بین تعداد قابل توجهی از مردم نسبت به یک رهبر سیاسی خاص شکل می‌گیرد. مثل علاقه‌ای که عموم مردم دنیا نسبت به «گاندی» داشتند. یا علاقه‌ای که عموم مردم دنیا و خصوصا آفریقای جنوبی نسبت به «ماندلا» داشته و دارند. مثل علاقه و عشقی که خیلی از مردم ایران به آیت‌الله «خمینی» داشتند. یک نوع کاریزما.
این کاریزما خیلی وقت‌ها هم باعث شده است عاشق یا عاشقان و علاقه‌مندان به شخصی که مورد عشق و علاقه قرار گرفته، به این باور اشتباه برسند که معشوق آن‌ها اصلا خطا نمی‌کند. یک موجود اسطوره‌ای و فرازمینی و غیرانسانی است که از هر خطا یا اشتباهی پاک است.
در دنیای عشق این اتفاق اگر نیفتد، باید به عاشقانه بودن آن دنیا و آن رابطه شک کرد. در دنیای عشق اگر ظرف «مجنون» شکسته می‌شود، نشانه «میل»ی است که معشوقه به او دارد و به قولی «هرچه آن خسرو کند شیرین کند».
اما در دنیای سیاست، اگر یک رهبر سیاسی خطا کند، ظرف یک ملت را شکسته است و مطمئنا تضمینی وجود ندارد که تمام ملت این شکسته شدن را نشانه میل و علاقه رهبر به خود تلقی نموده و آن را شیرین بدانند.
من از بسط مقدمه عاجزم «خاتمی» مرد سیاست نیست. مرد سیاست نبوده است و مرد سیاست هم نخواهد بود و نباید باشد.
بین من و «خاتمی»، از دوم خرداد ۷۶ به این‌طرف، یک علاقه‌ و عشقی شکل گرفت که هیچگاه اجازه نداد خطای او را ببینم و بشناسم و قبول کنم. بار‌ها رفتاری از او سر زد که من در نگاه اول آن رفتار را غلط می‌دانستم، اما خودم را متقاعد می‌کردم که این یک روی سکه است، روی دیگر سکه را من نمی‌‌بینم. بار‌ها اتفاقی افتاد که اگر من خبر نداشتم که این اتفاق از طرف «خاتمی» صورت گرفته، به خطای مسجل بودن آن اقرار و اعتراف داشتم، اما همین‌که متوجه می‌شدم بانی آن اتفاق «خاتمی» بوده، بلافاصله این توجیه به سراغم‌ می‌آمد که، این حقیقت دارد اما همه حقیقت نیست و اگر من همه حقیقت را بدانم، کار درستی است و به حقیقت و واقعیت نادانسته اقرار نموده و بر صحت رفتار «خاتمی» مهر تایید می‌زدم.
 این اتفاق در زندگی سیاسی من بسیار اتفاق افتاد. حالا تو بگو در زندگی سیاسی چه کسانی از قماش من و یا خیلی بر‌تر از من و البته هم فکر من اتفاق نیفتاد؟
 به عنوان نمونه چرا گوش‌های من در تمامی ۱۳ سال گذشته، قابلیت شنیدن صدا و خواندن نامه آیت‌الله «منتظری» به آقای «خاتمی» را نداشت؟ بعید می‌دانم آدمی از عقل بهره‌مند باشد و در صداقت تک‌تک کلمات مرحوم آیت‌الله «منتظری» شک داشته باشد.
بر همین سیاق چرا «مسعود بهنود» آشنا به تاریخ و روزنامه‌نگار نتوانست، از میان کلمات تراشیده و دقیق و منطقی دکتر سروش که به «خاتمی» از زبان «حافظ» نوشت:
 «می‌وری و مژگانت خون خلق می‌ریزند»
درک کند که حق با «سروش» است و دستِ‌کم به عنوان یک روزنامه‌نگار هم شده، نباید در صدد توجیه یک سیاست‌مدار برآید و در یک عذر بد‌تر از گناه، دم اسب سیاست را به عرفان ناب گره زده و پای «حلاج» و «شبلی» را برای توجیه «خاتمی» به کارزار سیاست بکشد؟(+)
کتمان نمی‌کنم که تا ماه‌ها از خواندن پاسخ «بهنود» به «سروش» تا چه اندازه خرسند می‌شدم.
این معاشقه سیاسی بالاخره جایی به بن بست می‌رسد، جایی آدم متوجه می‌شود که هرچه آن خسرو کند، لاجرم شیرین نخواهد بود و گاهی بسیار تلخ است.
و حالا من به این تلخی رسیده‌ام. بسیار تلخ. این یک اقرار و اعتراف است به خطا.
 صدر این نوشته اشاره کردم که «خاتمی» مرد سیاست نیست. اما مرد دین هست. مرد مهربانی هست. مرد صبوری هست و کتمان نمی‌کنم که برای همه خیر می‌خواهد، اما چون سیاست نمی‌داند به خطا می‌رود چنانکه در ۱۲ اسفند۱۳۹۰ رفت.
 درباره توجیهات محیرالعقول عاشقان سینه‌چاک «خاتمی» و به تعبیر من «حسین‌شریعتمداری»‌های اصلاح‌طلب، زیاد نوشته شده که بهترین و منطقی‌ترینِ‌شان را می‌توانید اینجا و اینجا و اینجا بخوانید. اما من لازم می‌دانم اشاره کنم که ناسپاس‌ترین و زشت‌ترین نوشته در مورد آقای «خاتمی» را «علی‌اشرف‌فتحی» فرزند سردار شهید «فتحی» و نویسنده وبلاگ «تورجان» در گوگل‌پلاس خود نوشت که اگر چه شاید نیش قلم او به گزندگی قلم و عبارات بسیاری از اصلاح‌طلبان بی‌ادب و اپوزیسیون متوهم نبود، اما از درد نیش آن‌ها دستِ‌کم برای من بسیار عمیق‌تر و سوزاننده‌تر بود.
 «فتحی» که طلبه حوزه علمیه و دانشجوی دانشگاه شهید بهشتی است، زمانی از همراهان انصار حزب‌الله بوده و از آن دوران عقده‌هایی از «خاتمی» به یادگار داشته است. اما اکنون فرصت را مغتنم و مناسب یافته، تا از این آب گل‌آلود ماهی بگیرد و عقده‌های خود را خالی نماید.
 «فتحی» بی‌پروا «خاتمی» را به دروغ‌گویی و «لااوبالی‌گری» متهم می‌کند. مستند ادعاهای او هم مشخص است روزنامه محترم «کیهان».
من البته خوشحال‌تر می‌شدم که حق با او بود و آقای «خاتمی» به دلخواه با یک دختر فرنگی دست داده بود. من آن خاتمی را بهتر می‌پسندم. اما جهت استحضار آقای «فتحی» عرض می‌کنم که، به فرض آنکه «خاتمی» به دلخواه با آن دختر کذایی دست باشد، به فتوای  آیت‌الله «منتظری» دست دادن مرد با زن اجنبی تحت شرایطی حرام نیست و آن شرایط در دست دادن آقای «خاتمی» با زن مورد اشاره شما موجود بوده است.

۱۳۹۰/۱۱/۲۱

«فضل‌الله‌صلواتی» و تاوان تقوی

«فضل‌الله‌صلواتی» ممنوع‌الخروج شد.(+) شاید خیلی مهم نباشد. خیلی‌ها در این کشور ممنوع‌الخروج‌اند. «خاتمی» ریس‌جمهور سابق ایران ممنوع‌الخروج است. این به خودی خود خیلی مهم نیست. اما گمان می‌کنم ممنوع‌الخروج بودن با ذات آزادی، و با اصول مصرح قانون اساسی که آزادی انتخاب را حق انسان می‌داند و جزء حقوق اساسی او طبقه‌بندی و تعریف نموده در تعارض باشد.
شاید بتوان گفت دولت یا افراد عموما، این حق و اجازه را دارند که برای خود حریمی بر اساس قانون تعریف نموده، و دیگران را از «ورود» به آن ممنوع و محروم نمایند. دولت‌ها می‌توانند مرزهای جغرافیایی شناخته شده کشور متبوع خود را، به عنوان حریم خود تعریف، و ورود فرد یا افرادی را به آن حریم براساس منافع ملی و ظرافت‌های خاص امنیتی ممنوع نمایند.
اما «ممنوع‌الخروج» بودن فرد یا افرادی از کشور، یا از یک حریم عمومی، در حالی که فرد هیچ جرمی مرتکب نشده یا تحت پیگرد و تعقیب قضایی پرونده‌ای نیست که بیم فرار از تحمل محکومیت آن جرم و یا تامین خسارت احتمالی که به فردی وارد نموده، به نظر می‌رسد در قانون و عرف محلی از اعراب نداشته باشد.
به عبارت ساده‌تر فرد یا خطایی مرتکب شده، که باید بر حسب شکایت فردی خاص، و یا اگر آثار آن خطا متوجه عموم باشد، بر اساس اعلام جرم دادستان به جریمه، شلاق یا زندان محکوم شده باشد که در این صورت قرار گرفتن در چهارچوب زندان خود حکم ممنوع‌الخروجی را دارد. یا خطایی مرتکب نشده و آزاد است و قصد مسافرت یا مهاجرت یا جلای وطن دارد. در این‌صورت حق اوست که به شرط وجود شرایط ورود به مکان مقصد، از حریم فعلی بدون هیچ مانعی خارج شود.
اما شاید احتمال نکته پوشیده‌ای را بتوان در این میان سراغ کرد و آن اینکه بیم آن باشد که شخص ممنوع‌الخروج حامل اسراری باشد، که افشای آن‌ها می‌تواند برای امنیت ملی مخاطره‌آمیز باشد و احتمال آن وجود دارد که در خارج از مرزهای کشور، بیگانگان فرد مورد نظر را با استفاده از اهرم‌هایی تحت فشار قرار داده و ایشان قادر به مقاومت نبوده و اسرار را فاش نماید. حالا به قول معروف، باید چهار‌پا آورد و باقلی بار کرد. پس علاج واقعه را پیش از وقوع نموده و شخص صاحب اسرار را از قرار گرفتن در معرض چنین خطری دور می‌نمایند و امنیت ملی هم بازیچه بیگانگان نشده‌است.
دکتر «فضل‌الله‌صلواتی» استاد دانشگاه، شاعر، و از مبارزین و زندانیان برجسته قبل از انقلاب است. از تباری روحانی و اهل علم و تقوی و داماد استاد علامه «محمدتقی‌جعفری».
ایشان از معدود مبارزان و یاوران انقلاب است که هیچگاه حاضر نشد، از حمایت و همراهی و تقلید از فقیه عالی‌مقام حضرت‌ آیت‌الله «منتظری» دست کشیده و از او جدا شود. تاوان این همراهی را هم سخت پرداخت. چه در دولت سازندگی، چه اصلاحات و البته که مشخص است در دولتین نهم و دهم سرنوشت این دوستی و همراهی چیست.
دکتر «صلواتی» به همین دلیل که هیچگاه حاضر نبود بر سر آرمان‌های خود با کسی یا گروهی معامله کند، به استثنای سالهای آغازین بعد از پیروزی انقلاب، دیگر هیچگاه، حق شرکت در هیچ انتخابی را نیافت و در تمام این سال‌ها، از حضور در تمامی عرصه‌های اجرایی و قانون‌گذاری و قضایی، داوطلبانه محروم ماند. با این وصف ایشان نمی‌تواند از درون حاکمیت به اسراری دسترسی داشته باشد و هیچ کانالی هم برای دستیابی به اسرار مگوی حاکمیت در اختیار نداشته است. چه اینکه هم خودش هم مرجع و مرادش، مرحوم آیت‌الله «منتظری» از سال‌ها پیش مردود و مطرود نظام شناخته می‌شده‌اند.
با این حساب، ایشان نمی‌تواند حامل اسراری باشد که افشا شدن آن آنطرف حریم و مرز حاکمیت موجود، امنیت آن‌ها را به خطر اندازد. از طرف دیگر آقای «صلواتی» تا همین چند سال پیش بار‌ها و بار‌ها به خارج از ایران مسافرت نموده و اگر قرار بود گرفتار شود و اسراری لو دهد، یا معامله‌ای در کار بود، باید در مسافرت‌های قبلی اتفاق می‌افتاد. از این منظر ایشان امتحان خود را پس داده‌است. برغم همه این‌ها برای آنانکه شاید میزان پایداری بر سر ایمان و اصول یاران واقعی انقلاب را نمی‌دانند، ذکر خاطره‌ای شنیدنی در مورد استاد «صلواتی» و مقاومت دلیرانه او در برابر شکنجه‌های سنگین ساواک، از زبان فرزند او شاید خالی از فاید نباشد تا میزان انصاف و مدارای مدعیان را هم نشان دهد.
«فریدصلواتی» فرزند هنرمند استاد در خاطره‌ای می‌نویسد:
«... شبی در لبنان در یک رستوران مهمان بودیم. جمعی از دوستان آنجا بودند و شخصی بلند شد و همه را به هم معرفی کرد. به من هم که رسید گفت. آقای «فریدصلواتی» و گذشت. شام را که خوردیم با مهمان‌ها مشغول بحث و گفتگو شدیم. درهمین حین یکی از گارسون‌ها آمد و دست بر روی شانه من زد و گفت: می‌توانم چند دقیقه وقتتان را بگیرم؟ با تعجب گفتم: با کمال میل، بفرمایید. و با هم شروع به قدم زدن وسط حیاط کردیم. این آقای محترم ناگهان ایستاد و رو به من کرد و گفت: داشتم از مهمان‌ها پذیرایی می‌کردم یک وقت شنیدم که شما را با نام «فریدصلواتی» معرفی کردند،... همینطوره؟ با تعجب گفتم: بله چطور؟ مگه شما ایرانی هستید؟ ایشان گفت: بله ایرانی هستم، جسارت نباشه می‌توانم سوال کنم آیا شما شخصی به نام دکتر «فضل‌الله‌صلواتی» را در اصفهان می‌شناسید؟ راستش کمی جا خوردم... گفتم: چطور مگه؟ گفت: به من بگویید ایشان را می‌شناسید یا نه؟ گفتم: بله، ایشان پدر من هستند.
ناگهان رنگش عوض شد و چند ثانیه‌ایی ایشان به من خیره شد و سپس سرش را پایین انداخت و با خود گفت: چقدر این دنیا کوچک است. من باید کجا پسر دکتر «صلواتی» را ببینم...
گفتم مگر شما پدر مرا می‌شناسید؟ رویش را به من کرد، دیدم بغضی گلویش را گرفت و گفت: پسرم، من ۴۵ سال پیش شکنجه‌گر پدرت درکمیته مشترک تهران بودم و اگر هم نام ایشان را به یاد دارم برای اینه که آنقدر ایشان را شکجه کردم دریغ از اینکه نام یک نفر را لو بدهد. ببین حالا روزگار با من چکارکرده است که باید با پسر او برخورد کنم و خاطرات وحشتناک آن دوران برایم تداعی شود. به راستی من باید تاوان اشتباه کاری‌های چه کسی را پس دهم؟ دیدم بنده خدا شروع کرد به گریه و دائم از من و پدرم حلالیت می‌طلبید.
به اتفاق دوستان، رستوران راترک کردیم... یکی از دوستان از من سوال کرد که: فرید! فلانی با تو چکار داشت؟ من هم قضیه را برای برایش شرح دادم و گفتم: مگه شما این آقا را می‌شناسید؟ دوستم گفت: آره بابا طرف سالهاست که اینجا کار می‌کنه، در ضمن زندگی دردناکی هم داره. همه خانوادش متلاشی شدن بعد از انقلاب با زن و دختر و پسرش از ایران فرار کردن سوریه و از آنجا به اسراییل رفتن و در به در به دنبال کار می‌گشته تا در یک فاحشه‌خانه مشغول کار می‌شه سال‌ها آنجا بوده ودر آنجا عاشق یک فاحشه می‌شه و زنش قضیه را می‌فهمه و طلاق می‌گیره و مجبور می‌شه دختر و پسرش رو خودش بزرگ کنه. به مرور بچه‌هاش بزرگ می‌شن و متاسفانه دخترش در‌‌ همان فاحشه‌خانه مشغول کار می‌شه و یک روزهم پی می‌بره که پسرش جذب کلوپ‌های همجنس‌گرایان شده‌است و این مرد تا این مسائل را می‌بیند وضعیت روحیش به هم می‌ریزه و از اسرائیل خارج می‌شه و به لبنان کوچ می‌کنه، حالا هم در همین رستوران گارسونی می‌کنه.
به دوستم گفتم تنها زندگی می‌کنه؟ دوستم گفت: نه با دو تا بچه‌های دخترش که از راه نامشروع به دنیا آمدند.»(+)
دکتر صلواتی مبارز خستگی‌ناپذیر و زندان و شکنجه‌دیده قبل از انقلاب، و از بانیان اصلی و صاحبان عمده «دهه‌فجر» دقیقا در‌‌ همان ایام، به‌‌ همان بهانه‌های واهی که دلیل رد صلاحیت او در انتخابات بوده و بار‌ها بار‌ها آزار را برای او و خانواده‌اش به دنبال داشته، ممنوع‌الخروج می‌شود.
اما همچنانکه در برای آن مامور ساواکی معذور شکنجه او بر پاشنه رضایت و سلامتی نچرخید، برای مامورین معذور و ماجور امروز هم بر‌‌ همان پاشنه نخواهد چرخید.

۱۳۹۰/۱۱/۱۷

«حداد»«عادل» نیست

«غلامعلی‌حدادعادل» که در بی‌عدالتی محض شورای نگهبان، به ناحق به جای «علی‌رضا‌رجایی» وارد مجلس ششم شده و در مجلس هفتم به ریاست رسید، اما دوستان اصول‌گرا نتوانستند برای یک دوره کامل ریاست او را بر مجلس تحمل نمایند، اخیرا در یک نشست انتخاباتی با حضور جمعی از هادیان سیاسی سپاه پاسداران، فرمایشاتی ایراد نموده است که بسیار خواندنی، جالب و حائز اهمیت است (+) و با اندکی توجه می‌توان به عمق سخن و نیت او، از ورای این حرف‌ها پی برد. البته که چنین نیت‌یابی «بصریت» فوق‌العاده نیاز ندارد.
آقای «حداد» در این نشست، رسما اعلام نموده است: «خوشبختانه بخش افراطی و ضد نظام و فتنه‌گر اصلاح‌طلبان در این انتخابات در لاک انزوا و سکوت فرو رفتند و بخش خنثی و به تعبیری داخل نظام آن‌ها در صحنه مانده‌اند.»
شکی نیست که اصلاح‌طلبان و نمایندگان مجلس ششم، با رای واقعی و اکثریت واجدین شرایط به این پست انتخاب شده، برخلاف نمایندگان مجلس هفتم و هشتم که مسابقه بدون رقیب را با میزان مشارکت بسیار کم واجدین شرایط برنده شده بودند، چون پشتوانه مردم را داشتند نمی‌شد آن‌ها را با عناوین و برچسب‌های متداول برکنار کرد، بلکه باید تحمل کرد، تا دوره‌شان سرآید، بعد از گردونه رقابت خارجشان نمود. ناگفته پیداست که اگر چنین اجازه‌ای به مردم داده می‌شد، مردم امثال «علی‌رضا‌رجایی» را انتخاب می‌نمودند و سر آقای «حداد» از نمد نمایندگی مجلس بی‌کلاه می‌ماند و شاید دستکاری دوباره در آرا و پروسه ابطال ویژه دردسرساز می‌شد، پس چه بهتر که آب را از ریشه گل‌آلود کنیم.
 ایشان ادامه می‌دهند:
 «باید تلاش کرد در یک برنامه مهندسی ۵ ـ ۶ ساله انشاالله این واژه و این جریان [اصلاح‌طلبی] را از اساس حذف کرد. حالا در این انتخابات عده‌ای می‌مانند و ممکن است به مجلس هم بیایند اما باید به گونه‌ای این‌ها را خنثی و بی‌اثر کرد که کم‌کم همین گروه اندک باقی مانده نیز حذف شود.»
 آقای حداد یا به آثار مترتب بر این حرف‌های خود واقف نیست، یا واقف است و خود را فرا‌تر از عقل و قانون می‌داند. مسلما اگر هیئت‌های اجرایی و شورای نگهبان کسی را «صالح» برای انتخابات تشخیص دادند، یعنی هر اقدامی برای جلوگیری از انتخاب آن‌ها «غیر قانونی» و خلاف بین شرع است. اگر صلاحیت ندارند، چرا شورای نگهبان و هیئت‌های اجرایی آن‌ها را تایید نموده‌اند؟
آقای «حداد» در ادامه با قبول تلویحی تایید شفاف آیت‌الله «خمینی» از اغلب نیروهای موثری که اینروز‌ها جزء «بی‌بصیرت» طبقه‌بندی می‌شوند، همه آن‌ها را دربست منحرف می‌داند و افزایش بصیرت امروز مردم را باعث لو رفتن آن‌ها می‌داند، اما به گمان ایشان امام با توجه به اینکه در سن ۷۶ سالگی رهبری نظام را برعهده گرفته بود و اطرافیانی آلوده داشت، متوجه انحراف آن‌ها نشده بود.
آیت الله «منتظری» در کتاب خاطرات خود بعضی جا‌ها اشاره‌هایی به وجود بعضی انحرافات در مورد اطرافیان آیت‌الله «خمینی» می‌نماید. آن اشاره‌ها با واکنش شدید عده‌ای و از جمله آقای «بادامچیان» روبه شده‌است. نامبرده نقدی بر خاطرات آن مرحوم نوشته‌ و در آن بار‌ها و بار‌ها آن مجاهد نستوه را مورد نقد و حمله به این دلیل قرار داده‌اند، اگرچه میان این اتهامی که آقای «حداد» به اطرافیان بنیانگذار می‌زند، با نقدهای مجاهد نستوه تفاوت از زمین تا آسمان است و اگرچه اصلا شخصیت سنی و علمی آیت‌الله «منتظری» با آقای «حدادعادل» قابل مقایسه نیست، اما باید دید آقای «بادامچیان» که امروز شریک انتخاباتی آقای «حداد» می‌باشد، در مورد این اتهامات چه واکنشی نشان خواهد داد. بگذریم.
 ایشان در ادامه با تایید دروغی که آقای «هاشمی» در ۱۴خرداد ۶۸جعل، و درباره لیاقت آقای «خامنه‌ای» برای رهبری، به مرحوم آیت‌الله «خمینی» نسبت داد، می‌گوید: «این خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد.»
پدر همسر «مجتبی‌خامنه‌ای» که از چند سال پیش گمانه‌زنی‌هایی در مورد جانشینی آقای «خامنه‌ای» در مورد ایشان اینطرف و آنطرف شنیده می‌شد، درباره دامادش با نظر مثبت گفته‌است: «ایشان‌‌ همان گونه که حضرت آقا فرمودند خودشان آقا هستند. اگر کسانی گرد شمع وجود ایشان جمع می‌شوند به خاطر اندیشه والا، روحیه انقلابی، ساده‌زیستی و عطرافشانی معنوی ایشان است. نه اینکه چون دامادم هست این را عرض کنم. از دوستان دیگر بپرسید و تحقیق کنید. ببینید بعد از حضرت آقا با بصیرت‌ترین فرد و انقلابی‌ترین فرد در این کشور کیست؟ یقیناً آقا مجتبی نفر دوم هستند در کشور»
حالا مشخص می‌شود آن‌ها که از کمترین نشانه‌ها بیشترین تشخیص را داده و آنرا با گمانه‌زنی اعلام نمودند،  چه بصیرتی داشتند که صبر نکردند تا چنین روزی برسد که آقای «حداد» اینگونه به لیاقت دامادشان اشاره کند، بلکه آن‌ها اشاره نشده اوضاع را رصد نموده بودند. اگرچه امروز نزد ایشان به بی‌بصیرتی متهم هستند.
 آقای «حداد» در ادامه خیلی روشن و شفاف اعلام نموده‌اند: «دعواهای جبهه پایداری و متحد مسئله‌ای فرعی و جهت رقابت و داغ کردن تنور انتخابات است». البته توصیه هم نموده‌اند: ‌ «مبادا خودمان هیزم این تنور را چنان زیاد کنیم که نیروهای انقلاب بسوزند».
این نوشته در امروزنیوز اینجا
 _________________________
پی نوشت:
خبرگزاری مهر گزارش می‌دهد که «حدادعادل» اظهارات منتشر شده منسوب به خود در جمع هادیان سپاه را تکذیب نموده است. این نوشته مستند به گزارش روز‌آنلاین است. منتظر پاسخ و توضیحات روز بر این تکذیبیه می‌مانیم.
از طرفی این گزارش دو روز پیش در روز منتشر شده و آقای «حداد» با تاخیر دو روزه اقدام به تکذیب آن نموده است. این تاخیر غیرموجه شاید دلیل خیلی چیزها باشد.

۱۳۹۰/۱۰/۰۲

حمله به سفارت سی سال پیش اشتباه بود امروز هم اشتباه است

نماز جماعت دانشجویان پیرو خط امام به امامت موسوی خوئینی‌ها در پشت درب اصلی سفارت آمریکا
آقای «موسوی‌خویینی‌ها» روز سه شنبه ۲۹ آذر در دیدار با دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران، گفته‌اند:
 «تسخیر سفارت یک فضاحت بود، اگر حمایت امام و پشتیبانی مردم نبود، ما باید از آمریکا عذرخواهی می‌کردیم در این قضیه سفارت انگلیس هم چون مردم و مقام رهبری حمایت نکردند، دولت مجبور شد عذرخواهی کند.» (+)
از نظر اصلاح‌طلبان وخصوصا طیف افراطی و انقلابی آنها «مجمع‌ روحانیون مبارز» معیار و محک درست و نادرست و صحیح و اشتباه «اخلاق» نیست. از نظر آنها هرچه آیت‌الله «خمینی» تایید کند خوب است و درست و اخلاقی و هرچه آن مرحوم تایید نفرموده و اعتراض نمایند، غلط و اشتباه و غیراخلاقی است.
 بر همین اساس حادثه سیاه و زشت و غیر قانونی حمله و اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا در آبان ۵۸ چون تایید ایشان را به همراه داشته، کار درستی بوده، و چون ایشان از دنیا رفته و حضور ندارند تا حمله به سفارت بریتانیا را تایید کنند آن کار اشتباه و غلط است.
آقای «موسوی‌خویینی‌ها» البته کار بسیار پسندیده و نادری به تازگی انجام داده‌اند که شایسته تقدیر و ارجمندی فراوان است.
از ایشان درباره بزرگ‌ترین اشتباه سیاسی‌اش سؤال شده و ایشان در پاسخ جلوگیری نکردن از هتاکی و بی‌حرمتی به دولت موقت در اوایل انقلاب و بی‌حرمتی و آزار فقیه عالی‌قدر بعد از درگذشت آیت‌الله «خمینی» را بزرگ‌ترین خطای سیاسی خود اعلام نموده‌اند. (+)
 اینکه ایشان بزرگ‌ترین خطای سیاسی عمرخود، یعنی همراهی و حمایت از دانشجویان اشغال کننده سفارت را در زمره خطاهای خود به حساب نمی‌آورند و نه تنها آن را خطا نمی‌دانند که حتی بدان افتخار هم می‌نمایند، مایه تاسف بسیار است اما به هرحال اینکه بالاخره کجدار و مریز شجاعت می‌نمایند و رفتار سی سال پیش مجموعه حاکمیت در کج‌خلقی سیاسی با مرحوم مهندس «بازرگان» و دولت متبوع وی و همچنین آزار و حصر و هتاکی به فقیه عالی‌مقام را خطا می‌دانند،  جای تشکر و خوشحالی فراوان دارد.
اما در‌‌ همان اشاره به اشتباهات هم ایشان مجددا تایید و تاکید می‌نمایند که رفتار حاکمیت در عزل آیت‌الله «منتظری» از قائم مقامی رهبری کار درست و قابل دفاعی بوده‌است. تردیدی نیست که حادثه عزل فقیه عالی‌مقام از قائم مقامی رهبری  به خواست و اراده مرحوم آیت‌الله «خمینی» صورت گرفت. با این وصف کسی که معتقد است ایشان خطا نمی‌کند و معیار و محک صواب و عقاب و درست و نادرست تایید ایشان است، نمی‌تواند عزل آیت‌الله «منتظری» را هم کار نادرستی بداند و تا زمانی که در براین پاشنه بچرخد به صلاح ممکلت امیدی نمی‌توان داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت: وب‌سایت موسوی‌خوینی‌ها بعد از انتشار مطلب درج شده در سایت مجمع روحانیون مبارز توضیح داد که سایت مجمع حک شده و مطالب منتسب به ایشان در آن سایت «مغشوش و آمیخته‌ای از دروغ‌های بسیار» است.

۱۳۸۸/۰۹/۲۹

خنده خدا

روایتی می‌گوید: خدا دوبار می‌خندد. یکبار وقتی همه تلاش می‌کنند کسی را ذلیل کنند و خدا نمی‌خواهد او عزیز می‌شود، و یک بار هم برعکس، موقعی که همه تلاش می‌کنند کسی عزیز شود و خدا نمی‌خواهد و او ذلیل می‌شود.
شلوغ یا خلوت بودن بیش از اندازه مراسم استقبال یا تشییع جنازهٔ کسی به تنهایی نمی‌تواند دلیل بر عزت یا ذلت باشد، چنانچه مراسم تشییع جنازه بی‌بی دو عالم حضرت «ام‌ابی‌ها» شبانه و در خلوت برگزار شد، اما امروز شهر «قم» خنده فراوان خدا را بر عزت دوباره پدر روحانی جنبش سبز ایران حضرت آیتالله «منتظری» مشاهده کرد.
بیش از ۱۰ دقیقه کنارمیدانی نزدیک به حرم ایستاده بودم، زنجیره سبز انسانی عزادار درگذشت مرجع عالی‌قدر جهان تشیع قطع نمی‌شد.
استفاده از اینترنت برایم در قم آسان نیست به جایی رسیدم بیشتر خواهم نوشت. یا علی

۱۳۸۸/۰۶/۱۵

بي حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست

مجموعه حرفهایی اینروزها از زبان بعضی از به اصطلاح بزرگان نظام شنیده می شود که نه تنها برای این حقیر اصلا جای تعجب ندارد،بلکه طی سی سال گذشته که حرفهایی خلاف آنرا از آنها می شنیدم جای تعجب فراوان داشت.اینکه بعضی برای تخریب شخصیت مهندس«میر حسین موسوی» پرده های بی شرمی را بالا زده و دست به تخریب عریان حضرت امام می زنند و در این مورد خاص با سکوت بعضی از به اصطلاح طرفدارن خط امام از «موتلفه» هم روبه رو می شوند ،همگی حکایت از یک جریان با مهندسی و برنامه ریزی مخصوص با اهدافی خاص دارد.
آقای « اسداله بادامچیان»عضو معروف و موثر «موتلفه اسلامی» لطف کردند و زحمت کشیدند و خاطرات افقه الفقها معاصر آقای «منتظری» را همراه با نقدهای خود بر این خاطرات چاپ نمودند.دستشان درد نکند.چه اینکه اصل این خاطرات بدون نقد و حاشیه نویسی امثال جناب ایشان به هیچ عنوان امکان چاپ در ایران را به این شکل پیدا نمی کرد.در جای جای این نقدها حضرت «بادامچیان» نویسنده خاطرات را به این یک دلیل ساده که: ایشان مدعی است ـ بعضی از تصمیم گیریهای حضرت امام متاثر از«اطلاعات غلط»ی است که توسط اطرافیان وی به او می رسیده ــ تخطئه نموده و بر این باور است که «امام»دارای بینشی عمیق تر و وسیع تر از آنست که مورد فریب عده ای از اطرافیان به دلیل دریافت «اطلاعات غلط؟؟» واقع شده و در نتیجه اقدام به تصمیم اشتباه بگیرد.
چند سال بعد از آن آقای «محمد مومن» عضو محترم فقهای شورای نگهبان نیز اقدام به چاپ خاطرات خود نمود و در حالی که نه تنها به لحاظ درک سیاسی و عمق سواد،معلومات و اطلاعات فقهی از یکطرف و سابقه مبارزات قبل از انقلاب و شاگردی حضرت امام از طرف دیگر به هیچ روی قابل مقایسه با آقای« منتظری»نیست،در بعضی موارد و خصوصا در مورد انتخابات مجلس سوم همان حرفها را در مورد حضرت امام مطرح نمود که قبلا آقای منتظری در خاطرات خود مطرح و مورد اعتراض و انتقاد شدید آقای «بادامچیان» قرار گرفته بود.اخیرا نیز جناح مدعی اصولگرایی و رسانه های وابسته به آنها و در راس آن خبر گزاری فارس آن خاطرات و این فراز اخیر را مستمسک حمله به دولت آقای «موسوی» که مورد وثوق و تایید مکرر حضرت امام بوده است قرار داده و سعی نمود با شبیه سازی اعتراضات مدنی جنبش سبز امروز با اعتراضات به نتایج انتخابات مجلس سوم آنروز از این نمد برای مقبولیت خودشان کلاهی فراهم نمایند.
اخیرا نیز تعدادی از وابستگان فکری جناح موسوم به اصولگرایی با تکرارحرفهای مشابه و به قصد تخریب شخصیت سران اصلاحات که اغلب از بستگان و شاگردان و نزدیکان بنیانگذار جمهوری اسلامی می باشند،سعی دارند تاضمن تخطئه وتخریب شخصیت عظیم حضرت امام و اعلام رسمی اشتباه بودن سیره سیاسی امام طی سی سال گذشته گناه این اشتباه را به گردن این نزدیکان بیاندازند که به زعم آنها امام را طی این سالها در محاصره خود قرار داده و از رسیدن اطلاعات درست به حضرتش محروم نموده اند.
در اینکه چه اندازه این ادعاها فاقد اعتناو توجه است و چه میزان کودکانه و مضحک فعلا مجال و صحبتی نیست اما آنچه شایسته توجه است سکوت معنا دار حضرت بادامچیان و جناح مطبوعشان است . این سکوت نشان می دهد که تا چه اندازه دغدغه جناب ایشان در تنظیم نقدنامه بر خاطرات فوق و دلایلی که در آن نقدنامه مطرح می نمایند فاقد صداقت بوده و نه تنها برای دفاع از کیان نظام و امام نیست ،که در بعضی موارد و بلکه در اغلب موارد نیز نوع نگاه انحصار گرایانه وی نسبت به نظام و انقلاب چیزی جز تخریب وجه زیبای نظام را به همراه ندارد .در مورد این ادعای بنده، شمارا ارجاع می دهم به مطالعه کتاب فوق و دعوت به قضاوت صادقانه در مورد این کتاب.
اما آنچه مورد غفلت این نوع اتهام زنی ها قرار می گیرد آنست که این اتهام زنیها قبل از آنکه به تخریب امام و نزدیک ترین یاران او منجر شود، به تخریب حضرات اتهام افکن منجر می شود.تفکیک بین مسببین اتفاقات سی سال گذشته،اگرچه کار غیر ممکنی نیست اما کار بسیار سختی است، و یک ناظر بیطرف بیرونی همه را از یک نگاه واحد مورد تجزیه و تحلیل قرار داده وهمه را به یکسان در پدید آمدن آن شرایط و اتفاقات موثر می داند.حالا چگونه است جمعی که در بوجود آمدن سیاهترین اتفاقاتی که بارها با آبروی نظام بازی کرده و مورد اعتراضات مکرر حضرت امام هم واقع شده ،امروزه می خواهند پای خود را از بسیاری از حوادث تاریخ نظام پس کشیده و با بعضی از فرزندان اصلی و اصیل امام و انقلاب به صف بندی و مرز ببندی برسند،جای سئوال است اما جای تعجب نیست.
به این مدعیان بزرگ متذکر می شویم:
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست
شعر از محمد سلمانی
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم شهریور 1388ساعت 4:6 توسط علی مصلحی

۱۳۸۸/۰۴/۲۴

فرصت تاریخی


«حسينعلي منتظري»كه پس از پيروزي انقلاب تا سالهاي آغازين دهه شصت به عنوان قائم مقام رهبري و شخص دوم كشور شناخته مي شد؛ناگهان به دنبال پاره اي اعتراضات به بعضي از سياستهاي اجرايي در مديريت كشور و مخالفت با بعضي رفتارها در كلان نظام ؛از قائم مقامي رهبري و شخص دوم كشور عزل و تا كنون به دليل يك انتخاب عادلانه و شجاعانه تاوان سنگيني را در كنار خانواده اش ودر حصر خانگي پرداخته است.
بزرگترين اعتراض «منتظري»به كشتار وسيع زندانیان سياسي در سال 67 بود كه بعدها به «قتل عام67 »شهرت يافت.اين كشتار در بي خبري مطلق مردم ؛رسانه هاي داخلي و خارجي؛ خانواده هاي قربانيان و بدون كمترين اعتراض از سوي مجامع حقوقي بين المللي به دليل فقر شديد رسانه و خبر اتفاق افتاد.اما «منتظري»رسالت تاريخي خود به عنوان شخص دوم كشور و يك فقيه برجسته ديني را به درستي انجام داد اگرچه تاوان سختي را برایش در پی داشت.
****
پس از اعلام نتايج انتخابات دهم«رياست جمهوري»اتفاقات تلخ فراواني در كشور اتفاق افتاد.تعداد قابل توجهي از شهروندان كشور به دليل اعتراض مسالمت آميز به اين نتايج به خاك و خون كشيده شدند؛تعداد قابل توجهي از شهروندان عادي؛دانشجويان ؛روزنامه نگاران؛وبلاگ نويسان و حتي مقامات سابق اعم از نمايندگان مجلس دوره هاي قبل و وزراي معروف دولتهاي پيشين که به قول خطیب جمعه 29 خرداد 88 مرجعیتی در بین مردم داشتند؛بازداشت غير قانوني شدند؛تعداد قابل توجهي از هموطنان زخمي شده وتعدادي نيز ناپديد شده اند.
مجموعه اتفاقات فوق به علاوه تقلب آشكار در انتخابات رياست جمهوري دهم اعتراض بزرگترين مجامع حقوقي داخلي و بين المللي و اعتراضات وسيع و گسترده در سطح كشور و جهان را در پي داشته است.
***
اقامه نماز جمعه فردا به عهده « اكبرهاشمي رفسنجاني» رييس «مجمع تشخيص مصلحت نظام» رياست «مجلس خبرگان رهبري»و كسي كه طي بيست سال گذشته همواره به عنوان شخص دوم كشور شناخته مي شده است مي باشد.«هاشمی» فردا در شرایطی در یک آزمون حیاتی در برابر قضاوت تاریخ وافکار عمومی قرار می گیرد که در جریان تبلیغات انتخابات دهم و خصوصا شب مناظره بین «میرحسین موسوی»و آقای دکتر «محمود احمدی نژاد»خود و خانواده اش آماج شدیدترین اتهامات فساد اقتصادی از طرف سران تقلب و سردمدارن کودتا قرار گرفته است.
«هاشمي»در زندگي سياسي 30سال گذشته خود نقاط مبهم بسياري دارد .اين ابهام و عدم شفافيت تا بدانجا پيش رفته است كه عليرغم آنكه اكثر قريب به اتفاق علما و بزرگان به تصريح و گاها تلويح مواضع خود را در بربر اتفاقات اخير كشور روشن نموده اند؛اما هنوز موضعگيري «هاشمي»در خطبه هاي فردا در هاله؟؟؟؟اي از ابهام قرار دارد.شعبده تاريخ يكبار ديگر يك فرصت استثنايي در اختيار «هاشمي» قرار داده است تا «يكباربراي هميشه»از منظري شفاف خود را در مقابل تاريخ به سرافرازي برساند.ملت بزرگ و سرافراز ايران اينبارراه دقيق خود را شناخته و به قول «ميرحسين موسوي» «پاي در راهي بي برگشت» گذاشته است.قسمتي از اين مسير از نماز جمعه فرداي تهران عبور مي كند.

مي گويند در زندگي هر كس شانس فقط يكبار در خانه آدم را مي زند.آيا «هاشمي»فردا به اين شانس بزرگ زندگيش جواب خواهد داد ؟ آيا فردا «هاشمي »در كنار ملت خواهد بود يا در برابر ملت؟