صفحات

۱۳۹۰/۰۵/۲۳

پرسش‌های بی‌رحمانه و پاسخ‌های عالمانه، محمد نوری‌زاد، عبدالحمید معصومی تهرانی

نزدیک‌به یک‌ماه پیش دکتر «محمد‌نوری‌زاد» روزنامه‌نگار، نویسنده و فیلم‌ساز، که به تازگی از زندان آزاد شده است، سئوالاتی را با مراجع معروف دینی و بعضی از روشنفکران معاصر در میان گذاشت.
از میان مراجع معاصر آیت‌الله «اسدالله بیات زنجانی» و از میان روشنفکران معاصر، استاد «احمدقابل» به سئوالات آقای «نوری‌زاد» پاسخ گفتند که در قالب «پرسش‌های بی‌رحمانه، پاسخ‌های عالمانه» در گستره وسیعی انتشار یافت.
در‌‌ همان زمان حقیر با ارسال ایمیلی با معرفی آدرس دفتر و صفحه فیس‌بوک استاد «عبدالحمید‌معصومی‌تهرانی»، از آقای «نوری زاد» خواستم که این سئوالات را با ایشان نیز در میان بگذارند. آقای نوری‌زاد در پاسخ گفتند که هرکس به نمایندگی از ایشان می‌تواند این سؤال‌ها را با هر کسی در میان بگذارد. پس از آن بنده سئوالات را به دفتر استاد «معصومی تهرانی» ارسال نمودم. حضرت استاد محبت نموده و به ۲۵ پرسش آقای دکتر «نوری زاد» پاسخ فرمودند.
من متن پاسخ‌های استاد «معصومی» را برای آقای «نوری زاد» ارسال نموده‌ام تا در صورت صلاحدید نسبت به انتشار آن در وب‌سایت خود اقدام نمایند. اکنون نیز آن‌ها را حسب وظیفه اینجا منتشر می‌کنم:

دکتر نوری زاد: پرسش‌های من، گرچه‌گاه از حوزهٔ متداول مراجعات دینی مردم دور می‌افتد، باورم اما بر این است که در عالم، هیچ پرسشی یافت می‌نشود که داٌب دین براو بار نگردد. پس، صراحت نهفته در این پرسش‌ها را برمن ببخشایید و صبورانه به پاسخگویی آن‌ها همت فرمایید. پرسش‌های من، برآمده، وگزیدهٔ مختصری از هزار هزار سخن پنهان مانده در سینهٔ مردمی است که این روز‌ها، چشمی از امید به آستان شمایان دارند و متاسفانه، بخش وسیعی از امید خود را به کارکردهای این دینی که جمهوری اسلامی ایران برانتشار آن اصرار می‌ورزد، از دست داده‌اند. اگر به پاسخگویی یک یا چند پرسش متمایل نبودید، به هرچه که مقدور شریفتان است پاسخ گویید. مهم، مشارکت حضرت شماست در این داد و ستد علمی و اجتماعی:


استاد معصومی تهرانی:
بسمه تعالی

با سلام و تحیت

جا دارد پرسش‌های شما را مراجع گرام پاسخ گویند. لکن چون از این کمترین پرسش نموده‌اید، سعی می‌کنم به طور مختصر و بدون جانبداری از دسته و گروهی خاص، ‌ آنچه که به نظرم می‌رسد را اشاره‌وار عرض نمایم.

یک
دنیا از نگاه دین مبین اسلام، و از نگاه شخص حضرت شما یعنی چه؟ تا چه اندازه دنیا را می‌شناسید؟ چند سفر به سایر کشور‌ها و یا حتی به شهرستان‌های داخل کشورمان داشته‌اید؟

دین، ساختاری متشکل از متون بنیادی و گزاره‌های تفسیری و تشریحی دارد. اینجانب بر آن خواهم بود از متون صریح و غیر تشکیکی دین پاسخ جنابتان را عرض نمایم. چنین است که از قرآن مجید بهره خواهم برد، که تا آنجایی که می‌توانیم از فهمی اصیل در درک و دریافت معانی دینی بهره ببریم.

وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ* وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ* (الذاریات-۲۰و۲۱) خداوند حکیم بر آن است که انسان، «خود» به معانی آنچه که در این آفرینشگری خداوندی بر انسان هویدا می‌شود دست یابد. چنین است که خداوند، معنایی جز آنچه که انسان - آن هم انسانی که شانیت آن را یافته است که معانی را درک کند و بفهمد - را بر معنایی دیگر مقدم نمی‌دارد. چرا که همین انسان است که معنای «دین» را درک می‌کند؛ پس چرا نتواند حقانیت معنای چیزی دیگر را بیابد؟! موقن بودن و یا بصیرت به خرج دادن، از اعمال انسانی مگر نیست؟ و مگر این فریاد‌های سنگین «افلا...» جز به خویش آمدن و خود یافتن، توجیهی دیگر می‌تواند داشته باشد؟. آیا برای کسی که می‌خواهد فی‌ها خالدون، بهشتی شود که جایگاهی برین‌تر از آن نخواهد بود، توقع آن نیست که «خود» بدان جایگاه رهسپار گردد؟ چرا باید معنای «دنیا» را جز به تنبه و تذکر که چشم بچرخانید و بیابید، در گزاره‌ای صریح و بی‌ابهام از «دین» بخواهیم؟. آیا جز این نیست که کسانی که چنین می‌خواهند گویی اصلا از دین خبری ندارند؟!! کسانی که جواب چنین پرسشی را صرفا از گزاره‌های برخاسته از فهم و درک و دریافت گذشتگان می‌جویند، و مدعی هستند چنان معنایی سخن «دین» است، در اشتباهی بزرگ هستند. چرا که در انسانی بودن آن فهم و درک از پرسش‌های بنیادین بشری شکی نمی‌باشد، و روا نیست انسان عالم - که انسان امروزین قطعا از انسان‌های پیشین عالم‌تر است - از جهل نسبی پیشینیان، بت پرست‌وار، تبعیت کند. بر ما باد، با تدبر در آفرینش خداوند، خود را و دنیای خود را بشناسیم و بر سبیل «قسط» آن را بسازیم.

دو:
از نقطه نظر جنابعالی، چرا باید از جهات اجتماعی و امنیتی و اقتصادی، میان یک مرجع تقلید، و یک استاد کهنسال و کم‌نظیر فیزیک و شیمی و ادبیات، یا یک پزشک مجرب، یا یک مهندس کارفهم، و یک مدیر خردمند، فاصله‌ای به وسعت بی‌کرانگی باشد؟ آیا این فاصلهٔ انکارناپذیر، جزیی از بایستگی‌های دینی است؟ یا نه، مردم چون بجای فرمول‌های فیزیک و شیمی، از دهان علما و مراجع ما، احادیثی از رسول گرامی اسلام و امامان شیعه و آیات قرآن می‌شنوند، این عزت و اعتبار اجتماعی را با آنان همراه کرده‌اند؟ چرا باید‌‌ همان استاد کارآمد و کهنسال، با اعتنا به پشتوانهٔ علمی درخشان خود، درحاشیه‌های این عزت و اعتبار بایستد، و مراجع ما و علمای ما در متن مستقیم آن باشند؟ چرا او، با شکایت مختصر یک رهگذر، به پشت می‌له‌های زندان در می‌غلتد، ومثلا مراجع ما از هرشکایت، مصون و درامان باشند؟ چرا آن استاد کارآمد، مطلقا از امنیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برخوردار نیست؟ وعمدهٔ علمای ما و بویژه مراجع ما، به دیوار بلندی از این برخورداری‌ها تکیه زده‌اند؟ چرا باید یک مرجع، وحتی یک طلبهٔ نوپا، مقدس باشند، و او، برکنار از این تقدس باشد و در ردیف همگان؟


مایلم جواب این گلایه را -نه پرسش- و این دغدغه ذهنی جنابعالی و مردم شریف میهنمان را چنین جواب دهم: آنچه بر روی بنای بنیادین رنج و مرارتهای پیامبران (ص)، بعداز آن‌ها ساخته شده‌است -همیشهٔ تاریخ- جز بنایی کج و معوج از دنیاطلبی و دکان‌سازی حاملان کتاب مقدس آن دین نبوده است. چرا که هر کس به هر اندازه دانش و تقوا هم که مسلح باشد، نمی‌تواند مدعی شود، مجموعه‌ای که خود را یک طبقه می‌داند و برای خود شیوه و مرام و مسلکی خاص می‌سازد -که برآمده از سنت انسانی است و نه سنن الهی- راهی و سرانجامی جز آنچه در ادیان ابراهیمی به خصوص مسیحیت دیده شد، داشته باشد. محمد (ص) در مقام پیغمبری، برای خویش شانیت و تقدسی فرا‌تر از افراد جامعهٔ خود قایل نبود؛ و این کلام: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ (ابراهیم-۱۱ و کهف-۱۱۰ و فصلت-۶)» و «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏ (نجم-۳۲)» اذعانی است براین حقیقت. او خود را متمایز از مردم جامعه‌ نمی‌دانست؛ در میانشان زندگی می‌نمود، برای امرار معاشش دوشادوش دیگران کار می‌کرد، و اگر فردی که او را نمی‌شناخت به مسجد وارد می‌شد، قادر نبود پیامبر (ص) را از میان حضار تشخیص دهد.

سه:
معروف است که علامهٔ حلی – که خدایش او را رحمت کناد – دستور فرمود چاه آب منزلش را با خاک پرکنند، تا او، فارغ از داشتن یا نداشتن آن چاه، به پرسشی در‌‌ همان خصوص پاسخ گوید. از نگاه شما، برای پاسخگویی به این پرسش که:» زندان انفرادی شکنجه است یا نیست؟ یا: زندان انفرادی در نظام اسلامی ما، حرام است یا حلال؟» آیا ضرورتی برای حضور چند ماهه مراجع ما و علمای ما در یک سلول و فضای کوچک، آنهم نه در زندان، که در کنجی از بیت شریفشان، احساس نمی‌کنید؟ البته با این تجسم هماره که افرادی در هیبت بازجویان نظام مقدس، مرتب بر آنان تحقیر و ناسزا می‌بارند و به وقت ضرورت، آنان را با مشت و لگد می‌نوازند. اگر از نوع پرسش من، احساسی از گزش و توهین به ذهن مبارکتان راه یافت، با تلمیح این سخن که: گزش پرسش من کجا و فحش‌های ناموسی و ضرب و شتم سربازان گمنام کجا، به ذات مبارک تسکین دهید.

گزندگی این پرسش از شیرینی تمام لذایذی که خداوند تبارک و تعالی در دانستن و فهمیدن به انسان‌ها ارزانی داشته است، گوارا‌تر بود. آری! چرا «نباید»؟ همگان را، و خصوصا همه کسانی که از منیت، پرده بر دیدگانشان افتاده است و مثال آیهٔ شریفه‌ی: «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف، ۱۰۴) می‌توانیم باشیم را فرا می‌خوانم بر ژرف‌نگری عالمانه، مخلصانه و جانگدازی در دریافت معانی بلند آنچه خداوند بی‌همتای مهربان فرمان داد: «عَبَسَ وَتَوَلَّى* أَن جَاءهُ الْأَعْمَى* وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى». این کمترین از سال ۱۳۶۸ بار‌ها حبس و توهین و تحقیر و شلاق را تجربه کرده‌ام و دقیقا متوجه فرمایش شما می‌شوم. لکن شما و دیگر دلسوزان را توجه می‌دهم که حاکمان امروز خود زندان‌دیده‌های دیروزند. بنابراین باید از خود این سوال را بپرسیم که به چه دلیل و علتی، زندان دیده‌ها، شکنجه شده‌ها، توهین و تحقیر شده‌های دیروز؛ امروزه که بر مسند حاکمان و زندان‌بانان گذشتهٔ خویش نشسته‌اند، رفتاری به مراتب خشن‌تر از سلف خود را در پیش گرفته‌اند و آن «تجربیات» گذشته، تاثیری در ایجاد محبت و عطوفت و اندیشه‌ای که هم‌نوعش را دوست بدارد، به افکار و خواسته‌ها و گرایشاتش احترام قایل شود، برای شادی، موفقیت، آزادی و استفاده از فرصتهای زندگی‌ساز هم‌نوعش قلبش بتپد؛ و برای گرفتاری، غمگینی، اسارت و فرصت‌سوز‌ی‌های زندگی همنوعش، آشفته شود، آرامشش سلب گردد و گریبان بدرد و خود را سرزنش کند، نداشته است؟.

چهار:
از نگاه شما، آیا جهان‌بینی مراجع ما، اگرکه عمر شریفشان را در بیت و شهر خود سپری کنند، با جهان‌بینی همانان، آنجا که از کشورهای گونه‌گون جهان دیدن فرمایند و از نزدیک با داشته‌ها و نداشته‌های ایمانی و دنیاوی مردمان جهان آشنا شوند، تفاوت می‌کند یا نه؟ اگرنه، به چه دلیل؟ واگر بله، چرا مراجع ما تا کنون درعرصه‌های دینی جهان حضور نیافته‌اند و با تودهٔ مردم جهان و اندیشمندان و بزرگان دینی آنان از نزدیک و بی‌واسطه ارتباط برقرار نکرده‌اند؟

بله؛ و قطعا تفاوت خواهد کرد. چرا که نمی‌توان هیچ تفاوتی بین یک مرجع دینی و یک دانشمند علوم طبیعی در بنیادهای اندیشه‌ورزی قایل شد، به شرطی که ابتداء مطلق‌های ذهنیش را به کناری بگذارد. خداوند هرگز چشم چرخانی بر آیاتش را مختص گروهی خاص قرار نداده است «فارجع البصر» (ملک، ۳). اگر بشریت در دورهٔ معاصر -و این چند قرن- توانسته است با عمل به آنچه خداوند «فرمان» داده که: «قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف....» به دیده‌وری‌ای نائل شده باشد که شناختش از آفاق و انفس از تمام ساحت هزاران سالهٔ تمدن‌های بشری بیشتر گشته است؛ چگونگی حصول به این دانش جز آن نبوده که بشر به این سطح از آگاهی رسیده است که باید ذهن را تا آنجا که می‌تواند تهی از برداشت‌های مطلق‌گرایانهٔ پیشین کند و نخواهد با روش غایت شناسانهٔ ارسطویی، سعی در توجیه آنچه که خود می‌خواهد بنماید؛ بلکه باید بی‌طرفانه و بدون مطلق‌گرایی، آمادهٔ پذیرش خطای خویش در تعبیری که از پدیده‌های پیشرو دارد، باشد.
بنابراین آنچه شما بدان اشاره کرده‌اید، رفتاری است که خداوند نیز از ما خواسته است که فرمودند الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (زمر-۱۸). لذا آنچه که دغدغه شما نیز هست در حقیقت عدم رعایت کلام باری تعالی است.

پنج:
به نظرشما، اگر که طالب سفر و مطالعهٔ عینی آثار جهان نباشید، آیا این جهان بینی، با خواندن کتاب و دیدن فیلم و شنیدن اخبار، می‌سر می‌شود؟ مفهوم» سیروا فی الارض» آیا در کیفیت فتاوای یک مرجع تاثیر دارد یا ندارد؟

با عنایت به آیهٔ شریفه «هل یستوی الاعمی والبصیر» (رعد-۱۶) جواب این سوال شما در پاسخ پیشین و پسین داده شده است.

شش:
اگر مردم ایران با هزینهٔ شخصی خود، بخواهند مراجع ما را به یک سفر دور دنیا دعوت کنند، آیا شما از ذات و برآیند این سفر استقبال می‌فرمایید؟ چرا نه و چرا آری؟

خیر موافق نیستم. زیرا افرادی که همه امور را بر اساس «حق مطلق» و «باطل مطلق» می‌سنجند که مبتنی بر خبر است نه «تفقه»، «تامل» و «تجربه علمی» که در نزد چشمان مشاهده‌گر قرار دارد؛ دیدگانشان برای سیر آفاق آن نوری را ندارد تا تامل و تدبرشان از آنچه می‌بینند تاثیری بر اندیشه‌ و فهم آنان گذارد و این عمل تنها هدر دادن هزینه‌ای است که می‌تواند نسل‌هایی پربار و بینا را برای آینده به ارمغان بیاورد.

هفت:
خود شما، آیا یک مرجع جهان دیده و جهان گشته را به مرجعی که از بیت و شهر خود چندان فاصله نگرفته، ترجیح نمی‌دهید؟ به فرض یکسانی مراتب علمی و تقوی و صیانت نفس هردو.

طبع بشر چنان است که اگر با ذهن پیش ساخته، متعصب و مطلق‌انگارانه به دانش خود، به دیدن جهان و گشتن به دور آن بپردازد، جز برای اثبات آن باورهای مطلق خویش، سعی نخواهد کرد. بنابر این شرط «جهان دیدگی» الزاما نمی‌تواند متضمن «واقع بینی» گردد.

هشت:
مراجع ما عمدتا در سخنان خود از واژه‌های «باید و نباید» بهرهٔ فراوان می‌برند. که: مسئولان باید فلان کنند. ومردم باید یا نباید به‌مان باشند. اولا چرا این باید‌ها و نبایدهای مراجع در محدودهٔ توصیه‌های اخلاقی متوقف می‌ماند؟ ثانیا این «باید‌ها و نباید‌ها»، آنجا که به خود آنان مربوط می‌شود، چرا بی‌مخاطب می‌ماند؟ مثل اینکه بگوییم: یک مرجع، باید از درد و داغ مردم، از نزدیک، و بی‌واسطه، آگاه باشد. و باید به حساسیت‌های همه جانبهٔ آنان ورود کند. یک مرجع باید شجاع باشد و نباید با پناه بردن به آموزه‌هایی چون تقیه و مصلحت، از کنار واجبات حتمی اجتماعی، بی‌تفاوت گذر کند. یک مرجع باید همهٔ مردم را بویژه پسران جوان و دختران جوان جامعه‌اش را بشناسد، و آن سو‌تر از موکدات دینی، واقعیات این عرصه را فهم کند، و تنها به صدور توصیه‌های اخلاقی بسنده نکند. یک مرجع باید غمخوار پیروان سایر ادیان و حتی به فکر مشرکان و کمونیست‌های کشورش و بی‌دینان جهان باشد و برای فهم و اعتقاد آنان احترام قائل شود و به سهم خود برای آنان کرسی‌های روشنگری تدارک ببیند.

با در نظر گرفتن همه پاسخ‌های پیشین، عنایت داشته باشید که یک مرجع، انسان است. هر انسانی اگر در تار تنیده شدهٔ مطلق‌گرایی «این حق است و غیر آن باطل» قرار گیرد، راهی جز دوری از واقعیت و حقیقت نخواهد داشت. آری؛ مسند مرجیعت بزرگوار، امروزه از خود آنان جلو‌تر است و گویی ایشان بر میراث بزرگانی چون علامه حلی و شیخ مفید تکیه زده‌اند و نمی‌دانند که حقیقتا درد را نمی‌دانند و درد مردم را چاره نمی‌توانند. که اگر می‌دانستند روزگاری دیگر را شاهد بودیم.

نه:
علما و مراجع ما، بار‌ها درجانبداری از شیعیان مدینه و اینکه آنان از داشتن یک مسجد برای برگزاری آزادانهٔ شعائرشان بی‌بهره‌اند، به دولت عربستان سعودی اعتراض کرده‌اند. که البته درجای خود امر پسندیده‌ای است و قابل امتنان. اما چرا روزی که جلوی چشم همانان، خانقاه دراویش را در قم، با خاک یکسان کردند، به مسئولان کشورمان اعتراض نکردند؟ مشابهت خواسته‌های دراویش کشورمان به جمهوری اسلامی ایران، مگر مثل خواسته‌های شیعیان مدینه به حاکمان عربستان سعودی نبوده و نیست؟ آیا شما موافق تخریب آن خانقاه بودید؟ آیا با زدن این برچسب که: خانقاه دراویش قم، مرکز فتنه بوده است، می‌توان کلیت آن را برچید و مردمش را در برابر چشم جهان عقل، به هیچ گرفت؟

علت سکوت را باید خود آقایان مراجع پاسخ گویند. ولی شخصا با آنگونه رفتار‌ها موافق نبوده و نیستم و اساسا چنین رفتارهایی تنها نشان دهندهٔ عدم وجود منطق و دلیل متقن و صحیح است. در طول تاریخ هیچگاه چنین رفتارهایی نتوانسته جلوی انتشار افکار، گرایشات و تغییرات اجتماعی –ولو انحرافی- را بگیرد.

ده:
درنگاه شما، جامعه‌ای که بانوانش حجاب کامل یا مقبول اما اجباری دارند، و نمازهای جماعت مردمانش با شکوه است، و مجالس مذهبی‌اش پررونق، و حسین حسین گفتن‌ها و بر سر و سینه کوفتن‌هایش مدام، و نماز شبش برقرار، اما روند جاری اینجامعه، مبتنی است بردروغگویی و دزدی و بی‌نظافتی و ریاکاری و چاپلوسی و اسرافکاری و حرامخواری، آیا اینجامعه، برتری دارد به جامعه‌ای که مردمش، نه خدا را باور دارند و نه حجاب را رعایت می‌کنند و نه آداب دینی را قبول دارند، اما عمدتا راست کردار و پاکدست و منصف و بی‌ریا و اهل نظافت‌اند؟ از نگاه شما، خداوند اگر بنا برانتخاب بگذارد، کدام یک از این دو جامعه را برمی‌گزیند و انگشت برتری برآن می‌نهد؟ دراین مثال، جامعهٔ اول، خود ما هستیم که سخت گرفتار ظاهر دین شده‌ایم و به جایی نیز نرسیده‌ایم. جامعهٔ دوم، مردمان کشورهای غرب و مردمان کشورهایی مثل ژاپن و حتی کشور مسلمان اما آزاد ترکیه‌اند. که از جهات انسانی و اجتماعی از ما فاصله‌ای نجومی دارند و پیروان عقاید مختلف و بویژه مسلمانان در این کشور‌ها از امنیت کم‌نظیری دربرپایی شعائرشان بهره‌مندند.

این پرسش شما یکی از مباحث مهم و اساسی است که نمی‌شود در چند جمله بدان پاسخی در خور داد؛ اما آنچه که مسلم است، جامعه‌ای که به هر دلیلی بیاموزد که «درونش» با «بیرونش» برای امرار معاش و در امان ماندن از شداید زندگی می‌بایست فرق داشته باشد، ناخودآگاه به «دورویی» و «ریاکاری» درخواهد افتاد. بهر روی بهتر می‌دانم که دانشمندان علوم اجتماعی، به خصوص حوزهٔ روان‌شناسی اجتماعی، که فقیه در حوزهٔ آسیب‌های اجتماعی می‌باشند به شرح و بررسی این مهم بپردازند و امثال بنده با مراجعه به تحلیل‌های ایشان، می‌بایست به توصیه‌ها و دستورات آنان عمل کنیم.

یازده:
چرا علما و مراجع ما، آنقدر که به حجاب یا بی‌حجابی بانوان حساسند، مثلا به دزدی‌ها و دروغگویی‌های مسئولین حساس نیستند؟ آیا اسلام از بی‌حجابی و بدحجابی بانوان بیشتر آسیب می‌بیند یا از دغلکاری‌های بزرگان حاکم؟

آنچه که شما اشاره فرمودید تنها مبتلابه روحانیت ما نیست بلکه درد مشترک در تمام ادیان است و مرا به یاد جمله خانم «سوزان ارتس» می‌اندازد که گفته‌اند: «روحانى نسبت به برهنگى و رابطه طبیعى دو جنس حساسیت دارد، اما از کنار فقر و فلاکت مى‌گذرد».

دوازده:
چرا مراجع و علمای برجستهٔ ما، هنوز که هنوز است، احکام برده‌داری را که در دوره‌های دور جوامع اسلامی رایج بوده، لغو نکرده‌اند و آزادانه، احکام قرآنی برده‌داری را امری سپری شده و تاریخی اعلام نمی‌کنند؟ آیا شما معتقدید هرچه در قرآن آمده، ابدی و لایتغیراست؟

قرآن ابدی و لایتغیر است. لکن این انسان است که در طول تاریخ بر اساس تجربیات علمی و اجتماعی‌اش تدّبر و دیدگاهش تغییر می‌کند. دلیل این احکامی که از زمانه ما دور است این می‌تواند باشد که ساختار اندیشه دینی ما همچنان در دوران مرحوم شیخ مفید ساکن مانده است و مطلق‌انگاریهایی که دامن زعمای مذهبی را گرفته اجازه نمی‌دهد تا دیدگاه‌های خود را با توجه به شرایط روز مجددا مورد تشکیک و بررسی قرار دهند. همین اشکال حضرتعالی اثبات می‌کند، جماعتی که قادر نیست تغییرات فکری و تحولات و خواسته‌های اجتماعی‌ی محیطی را که در آن سالهاست زندگی می‌کنند ببینند و درک نمایند؛ قطعا جهان‌گردی و جهان‌دیدگی تغییری در افکار و نظراتشان ایجاد نخواهد کرد. «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (فاطر-۲۲)

سیزده:
دستگاه قضایی ما، هرازگاه، حکم به سنگسار زنان زناکار می‌دهد و آبروی ما را در جهان عقل، به مضحکه درمی‌اندازد. به نظر شما چرا مراجع ما و دستگاه‌های دینی ما– مثل حوزه‌های علمیه - به صدور یک چنین احکامی اعتراض نمی‌کنند؟

در اسلام هیچ حکمی تحت عنوان سنگسار وجود ندارد. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به مبحث «سنگسار بدعتی سخیف» مراجعه فرمایید.

چهارده:
آیا مراجع ما از ماموران امنیتی‌ای که به بیت آنان رفت و آمد دارند، می‌ترسند؟ آیا این ماموران، مستقیم یا غیرمستقیم، خط قرمزهایی را برای تحکم می‌کنند؟ خود جنابعالی آیا دره‌مان لحظه‌ای که یک سخن انتقادی را به زبان می‌آورید، نگران این نیستید که عده‌ای از اوباشان مذهبی به بیت و محل کار شما هجوم بیاورند؟ آیا با این همه سنگینی هزینه برای نقد کردن، موافقید؟

اولا؛ بنده از آنچه که در بیت مراجع می‌گذرد خبر ندارم. ثانیا؛ طبق نظر فقهای شیعی یکی از شروط مرجعیت، اشجع بودن است، لذا اگر بنا را بر صحت فرض در سوال شما بگذاریم، تحکم پذیری و خوف مراجع از غیر، در عدم بیان حکم واقعی، خودبه خود موجب سلب شرط مرجعیت می‌گردد.

اما آنچه که در مورد بنده سوال نمودید؛ نیازی به همیاری اوباش نبوده است. اینجانب هرگاه مبحثی را طرح کرده‌ام که به مذاق خوش نیامده، راهی زندان گشته‌ام. إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ (غافر-۲۷)

پانزده:
شما قطعا از وضعیتی که بر منابر ما حاکم است خبردارید. و خبر دارید که در کل کشور، هیچ منبری وجود ندارد که سخنور آن بتواند آزادانه به نقد مسائل حساس جامعه بپردازد. آیا وضعیت کنونی جامعهٔ ما‌‌ همان است که یک روز آرزویش را داشتید؟ به نظر شما چرا اینهمه سانسور شدید بر رسانه‌ها وحتی بر منابر ما حاکم شده است.

هر سیستم و نظامی که خود را صحیح مطلق تلقی ‌کند، مردمانش را به دید طفیلی می‌نگرد و آنان را فاقد توان تمیز و تشخیص قلمداد می‌نماید. طبیعی است از هر گفتار و نوشتاری که بخواهد آن مطلق‌انگاری‌ها را زیر سوال ببرد و یا به چالش بکشد جلوگیری کرده، و می‌بایست هر جایگاه و رسانه‌ای که با اذهان مردم سروکار دارد را به کنترل درآورد؛ زیرا از نگاه قدرت آن گقته‌ها و نوشته‌ها باعث تخریب و انحراف اذهان نابالغ و محجور مردمی می‌شود که از اندیشیدن قاصرند و توان تشخیص مصلحت خویش و تمیز دادن درست از نادرست را ندارند. از این روست که در چنین جوامعی ایراد یک سخنرانی یا نوشتن یک مقاله از نگاه قدرت باعث ایجاد تشویش اذهان عمومی می‌گردد، نه افعال و رفتاری که روان جامعه را ملتهب، عصبی، ناامن و خشونت‌خیز می‌کند.

شانزده:
مسئولان ما، حادثه‌های مردمی درکشورهای سوریه و لیبی و تونس و یمن و بحرین را متاثر از نظام ما می‌دانند و با تمسک به این تحلیل نادرست، خود را از تیررس خیزش‌های احتمالی مردم برکنار می‌بینند. به نظر شما اگر مردم لیبی را و مردم سوریه را در انتخاب شیوهٔ نظام حکومتی کشورشان آزاد بگذارند، آیا شیوه حاکم برکشور ما را برخواهند گزید؟ چرا؟

نظر به اینکه بنده اطلاعی از خواست مردم آن کشور‌ها و تمایلات و جو حاکم بر معترضین به آن نظام‌ها ندارم، نمی‌توانم دقیقا قضاوتی درست از تصمیم آنان داشته باشم. لکن تصمیم آنان هرچه باشد، برگرفته از آرزوهایی است که برای بهبودی وضع کشورشان دارا هستند، چنانکه ملت ما نیز آرزومند بوده و می‌باشند.

هفده:
صدا و سیمای ما به دستور شورای عالی امنیت ملی کشورمان، خبرهای خیزش مردم سوریه را به قصد خدمت و همراهی با بشاراسد قاتل، سانسور می‌کند. این سانسور‌ها، بلحاظ حقوقی چگونه است؟ آیا یک نظام اسلامی حق دارد به این حوزه‌های کاملا مردمی نفوذ کند و حق فهمیدن را از مردم سلب کند؟

بلحاظ حقوقی می‌بایست به متخصصان این رشته مراجعه نمایید؛ لکن بلحاظ عقاید اسلامی نمی‌توان مردم را از دسترسی به اطلاعات محروم کرد و یا با قلب حقیقت، واقعیات را طوری دیگر نمایان ساخت؛ چنان که خداوند در قرآن مجید از بیان سخن مخالفین پیامبران (ص) ابا نفرموده و آن‌ها را سانسور نکرده است.

هجده:
درعین حال که خداوند در قرآن، ما را به شنیدن اقوال گوناگون و انتخاب و پیروی از یکی از آن‌ها ترغیب فرموده، از نگاه شما، داشتن دیش ماهواره برای دریافت و تماشای شبکه‌های ماهواره‌ای، از همین منظر- شنیدن اقوال مختلف- حلال است یا حرام؟ پیش از این نیز بسیاری از مراجع ما داشتن ویدئو را حرام اعلام کردند اما بدلیل دوربودن این فتوا از فهم رایج اجتماع، بعد‌ها خود حکومت به واردات بیشمار ویدئو دستور فرمود. اخیرا «سردار رادان» در یک سخن طنز گفته است که پلیس برای برچیدن دیش‌های ماهواره، با استفاده از عملیات راپل، به بام‌های مردم ورود می‌کند و اقدام به برچیدن دیش‌ها خواهد کرد. این رویه را انسانی و اسلامی می‌دانید؟ تماشای یک چنین مضحکه‌ای، آیا با آموزه‌های دینی ما سازگاری دارد؟

صدور حکم حرام و حلال تنها در دست خداوند است که در قرآن مشخص گردیده؛ و بنابر آیات مختلف قرآن، حتی شخص پیامبر مکرم اسلام (ص) نیز حق صدور فتوای حلال و حرام نداشته‌اند. چنانچه این موضوع را به تفصیل در مبحث «حکم خدا یا به اسم خدا» شرح داده‌ام. اعتراض خداوند تبارک و تعالی به عالمان یهود در این بوده است که به حلال و حرام کردن امور، می‌پرداختند «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ» هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَام «ٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ» (نحل، ۱۱۶). لذا این گفتار‌ها و رفتارهای غیرعقلانی، پشتوانه اسلامی ندارد.

نوزده:
چرا سالهاست که مراجع ما شهامت ابراز فتاوای تازه ندارند؟ چرا سال‌ها از دو فتوای حلیت شطرنج و موسیقی حضرت امام می‌گذرد و هنوز فتوایی در این اندازه صادر نشده است؟ اگر امام خمینی به حلیت شطرنج و موسیقی تاکید نمی‌ورزید، آیا مراجع ما به صدور یک چنین فتوایی دست می‌بردند؟

چنانچه در پاسخ به پرسش پیشین عرض نمودم، حرمت و حلیت تنها در قرآن آمده است و معنای «ان الحکم الا لله» (یوسف، ۴۰) نیز بازگوی همین نکته می‌باشد. بنابراین باید در منشا آن فتاوی گذشته، بازنگری نمود. دلیل آنچه شما از مراجع می‌خواهید با جواب پرسش‌های ۲-۶-۸ و۱۲ ارتباطی تنگاتنگ دارد.

بیست:
آیا در باور ایمانی شما، همچنان باید دست دزد را قطع کرد؟ اگر موافق این دستورالعمل قرآنی هستید، به ادامهٔ پرسش من پاسخ بفرمایید: طبق اسناد موجود، و اقرار خود آقای محمد رضا رحیمی معاون اول رییس جمهور، وی مبالغ هنگفتی از بیت المال را دزدیده است. اگر کسی حاضر به قطع دست ایشان نشد، آیا شما آماده‌اید مجری قانون الهی باشید؟

بر طبق باور ایمانی بنده، می‌بایست دست مردم را از دزدی به وسیله حمایتهای اجتماعی و رفاهی، قطع کرد که چنین تعبیری به صواب نزدیک‌تر است؛ زیرا با ناقص کردن کسی که با بدن سالم نمی‌تواند امور معاش خود را اداره کند، تنها نتیجه‌ای که از این عمل حاصل خواهد شد افزودن تکدی‌گران است که چهره و امنیت اجتماعی را به مخاطره می‌اندازد.

بیست و یک:
حمایت همه جانبهٔ رییس جمهور از دزدی‌های آقای رحیمی، آیا طبق قانون شرع، به مثابه شراکت ایشان در این دزدی‌ها نیست؟ و نباید دست ایشان نیز طبق آیه‌های قرآن قطع شود؟

هر اتهامی می‌بایست از مجرای قانونی خود توسط داستگاه قضایی صالح و مستقل مورد بررسی قرار گیرد. با وجود همه انتقاداتی که به عملکرد مسئولین وارد می‌دانم، بهتر است منتقدین همچنان که شعار رعایت قانونمداری را سرلوحه خود عنوان می‌کنند، نسبت به هر اتهامی که به هر شخص یا جناحی وارد می‌شود، بدون حب و بغض برخورد کرده و خواستار آن باشند که اتهامات وارده به هر شخصی-چه دوست، چه دشمن؛ چه خادم، چه خائن- در دادگاهی صالح، مستقل و بی‌طرف، با حضور وکیل مدافع در تمامی مراحل رسیدگی پرونده و هیئت منصفه‌ای غیر گزینشی، به اثبات برسد.

بیست و دو:
زندانی کردن آقایان موسوی وکروبی در خانه‌هایشان آیا از نگاه شخصی و ایمانی شما، کاری درست و پسندیده بوده‌است یا خیر؟ اگر بله به چه دلیل؟ و اگر نه، آیا برای رهایی آنان و برای زدودن این ظلم آشکار، چه کرده‌اید و به کدام دستگاه نامه نوشته‌اید و آزادی سریع آنان را خواستار شده‌اید؟

در قانون جزایی کشور حبس خانگی وجه‌ای ندارد. لذا اینگونه حبس‌ها در حقیقت محروم کردن افراد از حقوق اولیه شهروندی و مخالف نص صریح قانون اساسی است. لذا اگر اتهاماتی به ایشان وارد است می‌بایست از مجرای قانونی پیگیری شود.

اعتراض به این عمل غیر قانونی گرچه در عموم وجدان‌های آگاه صورت گرفته است و می‌گیرد، اما اعتراض مکتوب بیشتر شایسته آنانی است که جایگاهی در انتظام امور کشور دارند زیرا سخنشان شنیده می‌شود و مورد وثوق و دقت نظر قرار می‌گیرد.

بیست و سه:
هم اکنون مردان و زنان بسیاری که عمدتا در یک فعالیت متداول قانونی حضور داشته‌اند، به اسم فتنه‌گر در زندانهای ما به سر می‌برند. آیا با این روند که ما معترضان خود را با انگ فتنه‌گر به زندان دراندازیم و آنان را از حقوق قانونیشان دورسازیم موافق بوده‌اید؟ اگر بله، چرا؟ و اگرنه، به چه دلیل؟

در اسلام حکمی به عنوان «حبس» وجود ندارد؛ و به صرف اتخاذ مشی سیاسی، دینی و فکری نمی‌توان کسی را محکوم به جزای زندان نمود. جهت اطلاع بیشتر به مبحث «آزادی بیان از دیدگاه قرآن» مراجعه فرمایید.

بیست و چهار:
در دوسال گذشته، مردم ما و حیثیت جهانی ما بسیار آسیب دیدند. آیا می‌توان وقایع این دوسال را یک آزمون الهی برشمرد؟ اگر بله، سهم و نقش و نمرهٔ شما در این آزمون چه بوده‌است؟

خیر آ‍زمون الهی در کار نبوده است. آنچه شما فرمودید نتیجه عملکرد تصمیم گیران می‌باشد. إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (رعد-۱۱)

بیست و پنج:
اوباشان مذهبی قم، جلوی چشم همه ما به منزل آیت الله صانعی حمله کردند و به حریم خصوصی وی هجوم بردند. مراجع ما درمقام عمل چه کردند؟ تایید یا تقبیح؟ متاسفانه جامعهٔ دینی ما هیچ عکس‌العملی از آنان ندید و نشنید. آیا حمله به بیت آیت الله صانعی، واگویه‌ای به سایر مراجع نبود؟ که اگر با ما درافتید، با شما این می‌کنیم؟ چرا هیچ عالم و مرجعی مخاطره نمی‌کند و عمامه از سر نمی‌‌گیرد و پای برهنه برای احقاق حق خروج نمی‌کند؟

مطلبی را که شما اشاره فرمودید، امر جدیدالظهوری نیست. اگر آنچه که بر مرحوم آیات عظام شریعتمداری و طباطبایی قمی و.... روا داشته شد، امری صحیح و قابل دفاع می‌باشد، این روند نیز صحیح است. و اگر آن زمان عالم و مرجعی عمامه از سر گرفت، امروز نیز می‌توانید چنین انتظاری را از ایشان داشته باشید.

همیشه سلامت و موفق باشید

الراجی؛ عبدالحمید معصومی تهرانی

۱ نظر:

  1. واقعا سوالات خوبی طرح شده بود و بنده به شخصه آرزو دارم جواب سایر بزرگان نیز به این مطالب و سوالات را منتشر شده و در دسترس ببینم.

    پاسخحذف

چنانچه صاحب آدرس اختصاصی اینترنتی(وبلاگ-سایت)هستید، از منوی کشویی «نمایه» گزینه «نام/آدرس اینترنتی» را نتخاب نمایید.
می‌توانید از برگه تماس‌بامن هم استفاده نمایید.