صفحات

۱۳۹۰/۱۱/۲۲

در ضرورت بیان درست کلام

عموما مردم هنگامی که طرف گفتگوی یک خبرنگار قرار می‌گیرند، یا قرار است به سؤالی جلو دوربین پاسخ بدهند، یا در مراسمی که در یک سالن عمومی برگزار می‌شود، مثلا سالن عروسی، یا موارد مشابه، وقتی قرار است در مقابل جمع حرف بزنند، دست و پای خود را گم کرده و اصطلاحا به «تپق»زدن می‌افتند.
بعید می‌دانم کسی بتواند ادعا کند که هیچگاه با چنین تنگنایی روبه رو نشده، و همیشه توانسته است به راحتی و بدون هراس حرف بزند و منظورش را برساند، یا به سؤالی که از او پرسیده شده، در هر شرایطی پاسخ بدهد.
از این مدل دست و پا گم‌کردن‌ها و خیس عرق‌ شدن‌ها و تپق‌زدن‌ها، حتی در خاطرات گویندگان زبده و با تجربه رادیو و تلوزیون هم فراوان یافت می‌شود.
این‌ها کاملا طبیعی است. خصوصا در جوامعی مثل جامعه‌ای که ما در آن زندگی‌می‌کنیم و اغلب رادیو و تلوزیون و میکروفون و دوربین آن، کالا و خدماتی لوکس و دور از دسترس همگانی و مخصوص از ما بهتران شناخته و تعریف می‌شود.
 یک دلیل عمده و اصلی این رفتار بر می‌گردد به عادت‌هایی که از زمان طفولیت در وجود کودک نهادینه می‌شود. اغلب خانواده‌ها به جای استفاده از آموزش‌های صحیح تربیت کودک، و آماده نمودن صحیح آن‌ها برای داشتن واکنش‌های صحیح در شرایط مختلف، آن‌ها را از همه چیز می‌ترسانند.
 داستان «لولو»، «یک سر و دو گوش»، «آقا دیو» و... که ما از کودکی شناخته‌ایم، همیشه با ما هستند. کافی است ما در موقعیت جدیدی قرار بگیریم تا «لولو» از خواب بیدار شود و ما دست و پای خود را گم کنیم و زبانمان به «تپق‌زدن» بند بیاید.
 اما علاوه بر این ترس یادگار دوران کودکی، گاهی ما در یک شرایط مشابه، نه تنها دست و پا، که اصلا خودمان را هم گم می‌کنیم و سخن گفتن به زبان مادری هم فراموشان می‌شود. جایی که به سختی تلاش می‌کنیم ادای آنهایی را درآوریم که حرف زدن و اجرایشان را در تلوزیون دیده، یا در رادیو شنیده‌ایم. دلیل اصلی «تپق‌زدن» اینجا دقیقا‌‌ همان است که تلاش می‌کنیم تا در یک تقلید ناشیانه، کس دیگری باشیم غیر از خودمان و حرف‌هایی را بزنیم که مال خودمان نیست و بلد نیستیم کلمات آنرا دقیق ادا کنیم و حتی اطلاعات کاملی هم در مورد موضوعی که تلاش می‌کنیم درباره آن «اظهار فضل» کنیم، نداریم.
 مورد سؤال قرار گرفته‌ایم و شهامت آنکه بگوییم «نمی‌دانم» را نداریم یا می‌دانیم و گمان می‌کنیم که باید چیز دیگری یا جور دیگری گفت. گاهی ظرف چند دقیقه کلماتی را زنجیره‌وار بهم بافته و بیان می‌کنیم که نه سر دارد نه ته! نه معنی دارد، نه می‌توان یک معنی فرضی برای آن با پس و پیش کردن کلمات ایراد شده، دست و پا کرد.
 گذشته از نابلدی خوب و مفید سخن گفتن در شرایط خاص، اکثر مردم ما متاسفانه در شرایط عام و معمولی نیز مختصر و مفید سخن گفتن را بلد نیستند. نه اینکه عمدی در کار باشد، نه! بلد نبوده‌اند و اموراتشان به این‌گونه ناسره سخن گفتن تا کنون گذشته است و به همین دلیل نیازی به آموختن احساس نکرده‌اند.
 اما حقیقت تلخ و دردناک آنست که این امورات می‌توانسته به گونه‌ای دیگر، و صد‌البته بهتر و همراه با رضایتمندی و آرامش بیشتری بگذرد که «ندانستن» باعث شده آنگونه بگذرد.
 «مولوی» همان‌گونه که معتقد است «همدلی از همزبانی بهتر است»، به‌گونه و در جاهای دیگری هم معتقد است که؛ اغلب همدلی از همزبانی پدید می‌آید.  شوربختانه باید اعتراف کرد که خیلی از ناهمدلی‌ها از ناهمزبانی پدید می‌آید. این نه به معنای آن باشد که دو یا چند نا‌همدل، به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند. چنانکه در داستان اختلاف بر سر نام انگور و عنب و الخ وجود داشت. نه! به یک ربان سخن می‌گویند اما ناقص و نامفهوم.
لزوم توجه به «زبان» در علوم انسانی و مجهز و مسلط شدن به شیوه‌های مختصر و مفید بیان مقصود و سخن گفتن، بر هیچ کسی پوشیده نیست. اما متاسفانه مورد غفلت همه هست. حتی در میان روشنفکران و مدعیان سواد و فهم. از این رهگذر بسیار آسیب‌ها متوجه فرد و به تبع آن جامعه شده است. 
شاید در جامعه، دبستانی برای آموختن چگونه سخن گفتن نباشد، شاید اراده‌ای برای برآورده کردن چنین نیازی نزد جامعه موجود نباشد، اما هر کس به اندازه خود آن اندازه قابلیت و استعداد را دارد که خودش برای آموختن دست بکار شود. هر کس می‌تواند قبل از آنکه دست و پایش را در سخن‌ گفتنی خاص گم کند، از هم‌اکنون دست بکار آموختن شود.
«لو‌لو» را به خواب ابدی بفرستیم تا دیگر زبان‌مان بند نیاید.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

چنانچه صاحب آدرس اختصاصی اینترنتی(وبلاگ-سایت)هستید، از منوی کشویی «نمایه» گزینه «نام/آدرس اینترنتی» را نتخاب نمایید.
می‌توانید از برگه تماس‌بامن هم استفاده نمایید.